چکیده:
یکی از دلایل مهم توجه به تصحیح متون فارسی، وجود گنجینهی واژگانی محفوظ در این دستنویسها است و تأکید بر اهلیت در ورود به این عرصه، بهدلیل اهمیت شناختن راه و روش صحیح این کار است. در بسیاری از دستنویسهای موجود زبان فارسی، بهدلیل خطای کاتبان، کمدانشی و اعمال سلیقهی متعمدانهی آنها در تغییر و جایگزینکردن کلمات مهجور، بخشی از واژگان محفوظ در این متون دستخوش تغییر و فراموشی شدهاند. آشنایی با شیوهی درست برخورد با این متنها به پژوهشگران این امکان را میدهد که بخشی از این واژگان کهن را که از بلای تصحیف، تحریف و تغییر چنان کاتبانی جان به در بردهاند، بازیابی و معرفی کنند و آن را به گنجینـهی واژگانــی زبان فارسی بیفزایند. این مقاله به تغییر صورت یکی از این واژگان در متن گرشاسبنامه اسدی طوسی خواهد پرداخت و نشان خواهد داد چگونه صورت تحریفشدهی یک کلمه در درازنای زمان در متن پذیرفته میشود و فرهنگنویسان از طریق متن، صورت محرف آن کلمه وارد فرهنگها میکنند و باتوجهبه بافت متن برای آن معنایی ساخته میگردد و صورت اصلی کلمه به دست فراموشی سپرده میشود.
In Persian literature, one of the most considerable reasons in manuscript editing is the treasures of words which stored in these tradition books. Emphasizing for having enough knowledge in facing by these texts is related to the importance of how an encounter with them. In most of these manuscripts because of the mistakes, lack of knowledge, and deliberate preference of the scribers for altering the unknown words, some of these words have changed or forgotten forever. Precision on old manuscripts gives the ability to researcher for finding ancient words that survived from changing by scribers. This article surveys about a word that changed during long time and new face of changed word has accepted by literature society and they have tried to find a reliable meaning for new created word by notice in text pattern and new meaning has entered in dictionaries by new face and original word has forgotten.
خلاصه ماشینی:
در اين نسخه صورت تازه اي از اين بيت اسدي طوسي (برگ ٢٩ ر) وجود دارد که اين گونه است : / پر از شاره و تاک و خز و پرند هم از مخمل و هر طرايف ز هند چنان که ميبينيم صورت ديگري از کلمه ي پيش گفته ، در اقدم نسخ وجود دارد و اگر بخواهيم به اين اصل مهم که «ضبط دشوارتر برتر است » پايبند باشيم و بپذيريم ، در واقع کلمه ي «تلک » صورت محرف کلمه ي «تاک» است ، چه قراين متني براي تأييد آن ميتوان يافت ؟ در فرهنگ ها براي تاک چنين معنايي مشخص نشده است و در لغت نامه ي دهخدا در ذيل اين مأخذ نوشته است : «تاک .
پس ارتباط اين کلمه با بافتن و پوشاندن در ايران باستان ما را به اين نتيجه ميرساند که پيش از معرب شدن ، صورت اصلي اين کلمه کاربرد داشته است و به صورت «تاک» يا «تاگ » نوشته ميشده و در معني قماش يا جامه در زبان فارسي وجود داشته است و در دوره اي کاتبان و مؤلفان ، اصل اين کلمه را کنار گذاشته و از صورت معرب آن يعني «طاق » استفاده کرده اند که ميتوان نمونه هاي متعددي به عنوان شاهد در متون پيدا کرد؛ از جمله : طــاق بوطالب نعمه است که دارم ز برون وز درون پيرهن بوالحسن عمراني چه بخيلي که به چندين زر و چندين نعمت طـاقي و پيرهني کرد همي نتواني (انوري، ١٣٧٦: ٧٥٤) و همچنين : ليکن تو نه اي به علم مشغول مشغول به طاق و طيلساني (ناصرخسرو، ١٣٦٨: ٣٤٤) و در نثر فارسي هم در لغت نامه ي دهخدا شواهدي از تاريخ سيستان آورده شده است : «امير خلف فرود آمد بر طاق و طيلسان به رسم علما و زهاد، بر خري مصري نشسته و شمع ها افروخته اندر پيش » (تاريخ سيستان ، ١٣٨٨: ٣٤٧).