چکیده:
نقش و تاثیر دیلتای در نظریه های مربوط به علوم انسانی کم نظیر است. دیلتای «هرمنوتیک روشی» را در مقابل «روش پوزیتیویستی» علوم طبیعی قرار داد؛ همانگونه که علوم طبیعی روش واحدی دارند، هرمنوتیک نیز روشی برای «علوم انسانی» است. او با تفکیک میان علوم طبیعی و علوم انسانی، برای اینکه بر هویت مستقل آن در برابر علوم طبیعی تاکید کرده و نشان داده باشد که سنخ کار علوم انسانی با علوم طبیعی متفاوت است، تصریح کرد که علوم انسانی با عالم زندگی، تجربه زیسته یا همان «زیست جهان» سروکار دارد. عالم طبیعت، عالم مکانیکی است ولی عالم زنده و زیست جهان، عالم زنده و پویاست و از اینرو سنخ و روش مواجهه با آن با روش علوم طبیعی متفاوت است. در این جستار با استمداد از روش تطبیقی، از مفهوم زیست جهان در اندیشه دیلتای، به جستجوی فلسفه ملاصدرا و حکمت متعالیه رفته ایم و از رهگذر مبانی فلسفی او همچون اصالت وجود، تشکیک وجود، حرکت جوهری، تبیین مفهوم اراده، سیر تکاملی نفس، وحدت تشکیکی عالم و معلوم و نظریه تاویل، از مفهوم «حیات متعالیه» در فلسفه ملاصدرا سخن گفته ایم و کوشیده ایم نشان دهیم که با توجه به این مبانی و مفاهیم، چگونه میتوان بر بنیاد حکمت متعالیه شرایط امکان «علوم انسانی متعالی» را تبیین کرد.
The role and influence of delta in theories related to the humanities is unique. Dilthey contrasted the "methodic hermeneutics" with the "positivist method" of the natural sciences. Just as the natural sciences have a single method for themselves, so hermeneutics is a method for the "humanities"; Distinguishing between the natural sciences and the humanities, in order to emphasize its independent identity vis the natural sciences and to show that the nature of the humanities works differently from the natural sciences, he emphasized that the humanities lived or experienced with the world of life. The same "life-world" deals with, and therefore the type of encounter and the way we go to the natural world is different from the type of way we go to the living world and lived life. The natural world is a mechanical world. But the living and living world is a living and dynamic world and requires a different method from the one that exists in the field of natural sciences. In this essay, inspired by the concept of life-world in Dilthey, we have gone to Sadra's philosophy and transcendent wisdom and through his philosophical principles such as principality of being, gradation of being, substantial motion, explanation of the concept of will, evolution of the soul and gradational unity of the knower and the known. We have talked about the concept of "transcendent life" in Sadra's philosophy and have tried to show how, given these principles and concepts, the conditions for the possibility of "transcendent human sciences" can be explained on the basis of transcendent wisdom.
خلاصه ماشینی:
با توجه به حرکت جوهری نفس از يكسو و حرکت جوهری عالم از سوي دیگر، این حرکت مقوّم زمانی ميشود که تاریخ انسان و تاریخ عالم را ميسازد و همزمان، قوام این عالم و حیات متعالیه که بموجب سفرهاي چهارگانه در ملاصدرا رخ میدهد، با اراده نسبت دارد که آن نیز بنیاد خود را در سنت، تاریخ، فرهنگ و بَر و بومی مییابد که از دل آن پدید آمده و رشد كرده است.
254) و مسئلة پیشاروی خود را یافتن روشی برای پاسخ به این پرسش میداند که معرفت کلی در باب جهان تاریخی چگونه ممکن ميشود؟ (دیلتای، 1389: 260) گسترة روح عینی دیلتای همچون هگل، همة سبکهای زندگی و صور گوناگون مراودات اجتماعی و هر سنت، مذهب، مسلک، آيین و حتی هنر، علم و فلسفه را دربرمیگیرد اما ضرورت مطلق دیالکتیکی هگلی بر جریان این حیات آگاهی حاکم نیست؛ هر چند از بدو کودکی، ذات انسان در این جهان روح عینی نشو و نمو مییابد و فهم اشخاص دیگر و جلوههای زندگی، بواسطة این جهان صورت میپذیرد، چراکه جهان، همان قدر متیقن و مشترک است که نه تنها فهم و مناسبات ما با طبیعت بلکه تعامل ما با انسانهای دیگر نیز بواسطة تجلیاتی که از آن دریافت میکنیم، ممکن ميشود (Dilthey, 2002: pp.
اگر دیلتای در مقدمهای بر علوم انسانی امور واقعی را که در ساحت آگاهی و تجربة زیسته رخ میدهد، اساس فلسفه و رسالت اصلی علوم انسانی میداند و در تشکل جهان تاریخی در علوم انسانی، روح عینی و جلوههای آن را موضوع علوم انسانی قرار میدهد، نباید موجب این خیال باطل شود که دیلتای در روش خود تجدید نظر کرده و بجای خوداندیشی به روش فهم و تفسیر روی آورده است (Dilthey, 2002: p.