چکیده:
در این نوشتار سعی شده است تا حالت اغماء تبیین گردد و این حالت با بیهوشی عمومی و
مرگ مغزی، با مراجعه به آرای فقها و حقوق دانان و آخرین یافته های پزشکی مقایسه گردد. اغماء
برخلاف باور رایج یک بیماری نیست، بلکه به عنوان حالتی از ناهشیاری است که از صدمه به قوای
دماغی مغمی علیه نشان دارد. مدخلیت بررسی حالت اغماء و تمایز آن از حالات مشابه در علم فقه و
حقوق در ثمرۀ بحث نهفته است. مهم ترین ثمرۀ بحث پیرامون شناخت حالت اغماء و مقایسۀ آن با
بیهوشی عمومی و مرگ مغزی در پاسخ موشکافانه به این پرسش نمایان می شود که فرد مغمی علیه در
کدام وضعیت حیاتی قرار دارد، زیرا در فقه و حقوق میان مرگ و زندگی انسان رابطۀ عمیقی وجود
دارد از این منظر که برخی احکام فقط به سبب موت و بر میت مجری است و در مقابل نیز احکامی
وجود دارد که تا فرد در قید حیات است بر وی جاری می شود و با زهوق روح قابلیت اجرایی ندارد.
بنابراین بررسی دقیق مفاهیم حیات و موت برای نیل به مقصود در این نوشتار اجتناب ناپذیر است.
In this paper, we have first tried to define coma and then compare it with general anesthesia and brain death by resorting to the opinions of the jurists and latest medical findings. Unlike common belief, coma is not a disease; rather, it is a prolonged state of unconsciousness that results from damage to the person’s brain. In this paper, we will investigate the nature of coma and compare and contrast it with similar states of unconsciousness in the science of jurisprudence and law. The most important outcome of this study and the aforesaid comparison and contrast will emerge in the answer to the following question: What state of life is “the person in coma” in? There is an in-depth relation between humans’ life and death on one side and jurisprudence and law on the other side, in the sense that some rules are only applicable to death and the dead person while on the contrary, there are rules that are applicable to the person as long as he is alive and become inapplicable with the passing away of the person. Therefore, a precise examination of the concepts of life and death will be inevitable toward realizing the purpose of this paper.
خلاصه ماشینی:
مهم ترين ثمرة بحث پيرامون شناخت حالت اغماء و مقايسۀ آن با بيهوشي عمومي و مرگ مغزي در پاسخ موشکافانه به اين پرسش نمايان مي شود که فرد مغمي عليه در کدام وضعيت حياتي قرار دارد، زيرا در فقه و حقوق ميان مرگ و زندگي انسان رابطۀ عميقي وجود دارد از اين منظر که برخي احکام فقط به سبب موت و بر ميت مجري است و در مقابل نيز احکامي وجود دارد که تا فرد در قيد حيات است بر وي جاري مي شود و با زهوق روح قابليت اجرايي ندارد.
لذا جهت پاسخ به بسياري از مسائل حقوقي در مورد افراد در حال اغماء بايد بررسي شود که ايشان در چه وضعيتي قرار دارند، آيا ميتوان اين افراد را متوفي در نظر گرفت و آثار ميت را بر آنان بار نمود يا خير؟ لازمۀ پاسخ به اين سؤال ، دانستن اين موضوع است که از نظر حقوق دانان ، انسان ها در يکي از اين سه حالت قرار دارند: ١- مرگ قطعي؛ ٢- حيات غيرمستقر؛ ٣- حيات مستقر (صادقي، ١٣٧٤، ش ٥: ٢٨).
در تعريف حيات غيرمستقر ميتوان گفت حالتي است که فرد به لحاظ آسيب هاي فيزيکي وارده و شرايط بدني در آستانۀ مرگ قرار گرفته و در مدت زمان اندکي به مرگ قطعي دچار ميگردد و البته در اين حالت ديگر امکان بازگشت وي وجود ندارد (حاتمي و مسعودي، ١٣٨٩، ١: ٧٣).