چکیده:
از اواخر دوره زندیان، با بازگشت صوفیان نعمت اللهی به ایران، جریانی از نقد تصوف در ایران شکل میگیرد. این دوره که مصادف با قدرت گرفتنِ فقیهانِ اصولی در حوزههای فقهی شیعی، و نیز مقارنِ پیوند عالمانِ شیعی و حکومت قاجار، خاصه در دوره فتحعلیشاه است، تقابلی جدی میانِ فقهای شیعه و صوفیان ایجاد میکند. دیدگاه رایج در این زمینه، حاکی از اختلاف بر سر مسائل معرفتشناسانه است و دوری صوفیان از شریعت را عامل این اختلاف میداند. اما بررسی منابع تاریخی این فرض را زیرسوال میبرد؛ چرا که اسنادِ تاریخی حاکی از وجود یکی از سلاسل صوفی، ذهبیان، است که فقها نزاعی باایشان نداشتهاند و این درحالیاست که مبانیِ معرفتیِ ذهبیان و نعمتاللهیان، تفاوتِ خاصی ندارد.در این پژوهش با استفاده از نظریه تبارشناسی فوکو، نشان دادیم که وراءِ این نزاع معرفتشناسانه، امری دیگر نهفتهاست و آن حضور در مرکز گفتمانِ سیاسیِ دوران است. در واقع مساله قدرت در تعیین چگونگی رفتارِ فقها و صوفیه با یکدیگر تأثیر بسیار مهمی داشتهاست. ذهبیه از آنجا که تمایلی به قدرت نداشتند، با ستیز فقیهان مواجه نگردیدند اما نعمتاللهیان که داعیه قدرت داشتند، بهسرعت سرکوب گردیدند. ما این مقوله را با استفاده از مفهومِ قدرت در اندیشه فوکو تبیین کردیم.
Since the end of the Zandian era, with the return of Nematollahi Sufis to Iran, a
stream of Sufi criticism was formed. Coinciding with empowering fundamentalist
jurists in the field of Shiite jurisprudence, and with the union of Shiite scholars and
the Qajar government, especially in the period of Fath Ali Shah, this period creates a
serious confrontation between Shiite jurists and Sufis. The prevailing view in this
regard is that there is a difference of opinion on epistemological issues, whose cause
was the Sufis’ distance from the Shari’a. However, a review of historical sources
calls this assumption into question. More specifically, the historical documents
indicate the existence of one of the Sufi dynasties, the Dhahabis, with whom the
jurists did not have a dispute, while the epistemological foundations of the Dhahabis
and the Nematullahs are not particularly different. In the present study, using
Foucault’s genealogical theory, we showed that beyond this epistemological conflict
lies the presence at the center of the political discourse of the time. In fact, the issue
of power has had a very important impact on determining how jurists and Sufis treated each other. Since the Dhahabiyah did not have any inclination to power, they
did not face any opposition from the jurists, but the Nemat-Allahs, who claimed
power, were quickly suppressed. We explained this issue using Foucault's concept of
power.
خلاصه ماشینی:
وی در اظهار نظری دربـاره مولـوی، کتـاب مناقـب العـارفین و مثنـوی را دارای شواهدی بسیار مبنی بر سّنی بودنِ مولوی میداند و قول امثال قاضـی نـورالله شوشـتری کـه امثال مولوی را شیعه مسلک میدانستند،ولی به جهت اوضاع زمانه بـه تقیـه روی آورده انـد، نمیپذیرد و میگوید «حقیر را دراین مرحله توقف و تأمل است »(همان ، ٨٢-٨٣) صاحب کتاب فضایح الصوفیه نیز عقایـد آنـان را مـأخوذ از فلاسـفه و خاصـه افلاطـون قبطی میداند و ایشان را دزدانِ مقالات و اعتقاداتِ قبیحه فلاسفه میداند که این عقایـد را در لباسی دیگر بر مریدان عرضه کرده اند و آن را وحدت وجود نام نهاده اند؛ وی نیز ایـن اعتقـاد را ناسازگار با شریعت معرفی میکند و مساوی با کفـر مـیدانـد(بهبهانی(آ)، ١٤١٣: ٤٩).
مهم ترین پرسش این پژوهش ، چرایی این تفکیک و جداسازی علمـا بـین طریقـت هـای صوفی است ؛ به دیگر سخن چرا فقهای شیعه نسبت به یکی از جریان های تصوف در ایـران واکنش های تندی نشان داده اند اما در خصوص برخی ازین شاخه هـا، ماننـد ذهبیـه رفتـاری مسامحه آمیز داشته اند و حتی برخی از فقهای برجسته عصـر از زمـره ایشـان بـوده انـد و یـا ازیشان دستورالعمل های اخلاقی و طریقتی میگرفته اند؟ در این خصوص فرض رایجی وجود دارد و برخی از منـابع از "شـریعت پـذیر بـودنِ " این شاخه از صوفیان سخن گفته اند و آن را عامل سـازش فقهـا بـا ایشـان معرفـی کـرده انـد.