چکیده:
رویکرد هر نظریه پرداز به مساله کارگزار – ساختار یا نحوه تعامل کارگزار – ساختار، یکی از عوامل کلیدی جهت دهنده به برداشت و تحلیل وی در مورد محیط اجتماعی تحت مطالعه اش میباشد. این مقوله ، به طور اخص ، در رشته روابط بین الملل و سیاست خارجی بسیار مورد توجه است . به طور کلی، در این رشته سه رویکرد هویت ، ساختارمحور، کارگزارمحور و ساخت یابی گر ا، قابل بازشناسی است . در حوزه نظریه های سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران نیز میتوان دو رویکرد کلی متمایل به کارگزارمحوری و ساختارمحوری را شناسایی کرد که اولی بر نقش تعیین کننده کارگزاری جمهوری اسلامی در جهت دهی به ساختارهای بین المللی و دومی بر ضرورت سازگاری جمهوری اسلامی با الزامات ساختاری بین المللی تاکید دارد. در حالی که گفتمان نظری حاکم بر سیاست خارجی ایران ، در دهه ١٣٦٠، غالبا کارگزارمحورانه بود، بعدها گفتمان متمایل به ١- مدرس دانشگاه جامع علمی کاربردی کنگان و دانشگاه آزاد اسلامی بندر دیر،کارشناس ارشد روابط بین الملل yahoo.com@ebrahimii٦٣ ٠٩١٧٤٤٨٠٢٩٨ ٢ . کارشناسی ارشد علوم سیاسی دانشگاه اصفهان . ٣ - کارشناس ارشد روابط بین الملل ، مدرس دانشگاه علمی کاربردی گیلان ساختارمحوری پررنگتر گردید. پژوهش حاضر با استفاده از روش توصیفی-تحلیلی و بهره مندی از منابع کتابخانه ای و اینترنتی انجام شده است
خلاصه ماشینی:
گفتمان سياست خارجي ايران داراي الگوهاي فرهنگي و هويتي خاص خود است که ريشه در ذهنيت و حافظه تاريخي ايرانيان دارد، هويت هايي همچون ايران گرايي که به معناي اعتقاد به اصول ارزش هاي ايران باستان و عناصر تمدن ايراني است ، ديگر اسلام گرايي، شيعه گرايي و هويت حاصل از مدرنيته ٣، همچنين جهان سوم گرايي در قالب راهبرد نه شرقي نه غربي انقلاب اسلامي و گفتمان عرفاني و فلسفي شرقي و همچنين گفتمان هويتي خاورميانه اي و آسيايي است .
استقلال گرايي ايران ريشه در نوعي تداوم اجتماعي منحصر به فرد کشور است (سجادپور، ١٣٨٦ الف : ٤)؛ استراتژي عدم تعهد مقوله اي است حاصل چارچوب موازنه قدرت جهان دو قطبي که کشورها سعي داشتند خود را بدين وسيله از رقابت و نزاع بين کشورهاي قدرتمند کنار کشند و امروز جنبش حاصل از جهان سوم گرايي هدف خود را بر جبران عقب ماندگي اقتصادي و مخالفت با يکجانبه گرايي ميداند، گرايشي که ريشه در استقلال طلبي، سلطه ستيزي، حفظ عزت و کرامت انساني و غرور ملي مستتر در هويت انقلابي ـ اسلامي ـ ايراني کشور دارد.
هويت اسلامي–انقلابي با بازتعريف دو محيط داخلي و خارجي سياست با توجه به هنجارها، ارزش ها و ايده هاي خاص خود تعريفي نو و متفاوت از سير شکل گيري هويت ها، منافع ، رفتارها و سياست خارجي بر اساس اصل چهارم قانون اساسي ميدهد، بحران هويت حاصل عنصر مدرنيسم و همچنين هويت افراط گراي باستان گراي ايراني را به دليل مشي ضد اسلام آن و توجه آن به مفاخر حاصل از فرهنگ زرتشتي و ديدگاه جغرافيا محور را رد مينمايد و ملاکهاي متفاوتي را براي «خودي ها» و«دگرها» در عرصه ملي و فراملي به دست ميدهد و ريشه اين بيگانگي را شايد در تلاش جهت تشکيل حکومت واحد جهاني بايد دانست .