چکیده:
با پایان یافتن جنگ سرد و نظام دوقطبی روابط بینالملل، صلح بینالمللی نیز دستخوش تحولات ژرفی شده و ماهیت و متغیرهای جدید و نوینی را تجربه کرده است. به باور این نوشتار، مفهوم و پدیده صلح بینالملل از دهه 1990 میلادی به اینسو با وضعیتی بهشدت بحرانی و اسفناک مواجه شده و سازوکارهای تحقق صلح، از جمله دیپلماسی پیشگیرانه سازمان ملل متحد بهعنوان نهاد انحصاری در تحقق صلح بینالملل در جلوگیری از وقوع مخاصمات مسلحانه خونین و نسلکشیهای گسترده درمجموع نسبت به دوران جنگ سرد با ناکامی و ناکارآمدی جدی همراه بوده است. در این پژوهش پرسش مهم طرحشده این است که 'عملکرد دیپلماسی پیشگیرانه سازمان ملل متحد در دوران پس از جنگ سرد چگونه ارزیابی میشود؟' و فرضیه مطرح در پاسخ به آن عبارت بوده است از اینکه: عملکرد دیپلماسی پیشگیرانه سازمان ملل متحد در دوران پس از جنگ سرد به دلیل ضعف و ناکارآمدی در حلوفصل مخاصمات مسلحانه در راستای تحقق صلح بینالملل موفق نبوده است.
With the end of the Cold War and the bipolar system of international relations and consequently the establishment of international peace, the international system has undergone profound changes and has experienced new features and variables. According to this paper, the concept of international peace has been in a very critical and deplorable state since the 1990s, and the mechanisms for achieving peace, including the United Nations' preventive diplomacy as the sole institution for the realization of international peace was both ineffective and inefficient in preventing bloody conflicts and large-scale genocides in comparison with the Cold War era. This article seeks to answer the question that how is the performance of UN preventive diplomacy assessed in the post-Cold War era? In response to this question, it is hypothesized that the performance of UN preventive diplomacy in the post-Cold War era has not been successful due to its weakness and inefficiency in resolving armed conflicts in order to achieve international peace.
خلاصه ماشینی:
همان طور که پيشتر نيز بيان شد، سازمان ملل متحـد در دوران پـس از جنـگ سرد در هر سه رويکرد مذاکره ، سازش و ميانجيگري عملکرد قابل قبول و درخـور توجهي در جهت جلوگيري يا تحديد مخاصمات مسلحانه نداشته است و به همين ديپلماسي پيشگيرانه ملل متحد و صلح بين الملل پس از جنگ سرد ١٣٧ علت از زمان فروپاشي نظام دوقطبـي تـا امـروز درگيـري هـاي مسـلحانه ، نـه تنهـا طــولاني مــدت بلکــه بــه لحــاظ تلفــات انســاني و فجــايع رخ داده در آن بســيار بحث برانگيز است .
بررسيهاي پژوهش حاضر ضمن تأييد مفهوم صلح از جنبـه مثبـت آن نشـان ميدهد که بر اساس وظيفه ذاتي سازمان ملل متحد، جلـوگيري از بـروز مخاصـمه مسلحانه يا مهار و کنترل آن در اولويت کارکردهاي سازمان مزبور قرار داشته است و با نگاهي به فصل يکم (مواد ١ و ٢) ميتوان به خوبي ايـن اولويـت کـارکردي و ذاتي را ملاحظه کرد و به نظر ميرسد تأکيد فراوان بر صلح مثبت و اصرار بيش از حد بر تفکيک دو مفهوم منفي و مثبت از صلح ، بـه ويـژه در سـطح بـين المللـي در دوران پس از جنگ سـرد موجـب شـده اسـت کـه سـازمان ملـل متحـد تـا حـد ديپلماسي پيشگيرانه ملل متحد و صلح بين الملل پس از جنگ سرد ١٤٣ قابل توجهي وظيفه اساسي خود، يعني جلوگيري يا حل وفصل جنگ را به فراموشي بسپارد.