چکیده:
این جستار میکوشد با بررسی و مقایسۀ نظریۀ اضطراب تأثیر هارولد بلوم و مفهوم سنّت در نگاه تی. اس. الیوت، و با تمرکز بر خوانش این دو از نمایشنامۀ هملت، تصویری تطبیقی از رویکرد این دو منتقد به چگونگی آفرینش ادبی به دست دهد. صحنۀ آفرینش ادبی در نگاه بلوم ستیزهجویی حماسی است میان شعرا، پر از خشم و هیاهو، و در عین حال بزنگاه بدخوانی خلاقانه. بیگاه شدن شعر در واقع وضعیت شاعر مدرن است که گریزی از سنّت ادبی متقدمین ندارد. به رغم نوآوریهای نظری بلوم، ایدۀ اصلی او همانندیهای زیادی با توصیف الیوت از سنّت و قریحۀ فردی دارد. در نگاه هر دو، آفرینش ادبی محصول دیالکتیک حضور و غیاب است، با این تفاوت که بلوم وجه ستیزهجویانه و اضطرابآور روابط بین شعرا را برجسته میکند. بیش از هر متن دیگر، خوانش بلوم و الیوت از هملت نمایانگر مخالفخوانیشان است. شاید بتوان گفت که بلوم هم اضطراب تأثیر از الیوت داشته است.
This essay is a comparative study of Harold Bloom’s theory of anxiety of influence and T. S. Eliot’s concept of tradition with a focus on their antithetical readings of Shakespeare’s Hamlet in order to bring to the fore their views on how literary creation is initiated. In Bloom’s theory, the scene of literary creation is an epic agonism between poets, full of sound and fury, and at the same time an opportune moment for creative misreading. The belatedness of poetry is in effect the modern poet’s inevitable condition of not being able to avoid the tradition of their predecessors. Despite all theoretical innovations, Bloom’s main idea has many characteristics in common with Eliot’s description of tradition and the individual talent. While both look at literary creation as the apotheosis of the dialectic of absence and presence, Bloom emphasizes the anxiety-ridden and agonistic relations between poets. More than any other text, their readings of Hamlet show Bloom’s and Eliot’s antithetical stance. It could be argued that the Bloom-Eliot relation is fraught with anxiety of influence.
خلاصه ماشینی:
از همان کتاب اول ، بلوم عليه تحميل فلسفه و نظريه بر شعر برميآشوبد (اگرچه خود از نيچه تأثير گرفته است ؛ با اين توضيح که «فليسوف » بودن نيچه محل بحث است ) و بر خوانش اشعار شلي، به عنوان اسطوره هايي دربارة آفرينش ادبي، تأکيد ميکند.
نظريۀ اضطراب تأثير بر اين اميد و امکان استوار است که درنهايت شاعر اصيل قادر خواهد بود فراسوي وضعيت تاريخي خود از ضروريات نهادي صور ادبي گذر کند و به نگاهي نو و هويتي آزاد دست يابد (٣٦٢ :١٩٩٢ ,Altevers).
نظريۀ اضطراب تأثير تلاش بلوم براي به دست دادن تصويري اگرچه دلهره آور، اما خلاقانه از چندوچون آفرينش ادبي، به مثابۀ ميدان نزاع شاعر متأخر در نسبت با پيشينيان خويش ، است .
اليوت خوش بين بود که هم زماني سنت در حالت طبيعي و به شرط تأمل شاعر بر تجربه هاي متکثر و ناساز خويش و يا با خواندن آثار ديگران محقق شود؛ اما بلوم ، اگرچه او هم از مجموعه اي از متون کانوني سخن به ميان ميآورد که به يک معنا کل ادبيات را تشکيل مي دهد، چنين نظم ايدئال و هم زماني را نه زاييدة فداکاري و تسليم تسليبخش شاعر، بلکه آميخته با تشويش و اضطراب و در گرو آگونيسم دمادم او با پيشينيان خود ميداند.
از اين گذشته ، يکي از مخالف خواني هاي جدي بلوم با اليوت بر سر نمايش نامۀ تراژدي اسپانيايي (حدود ١٥٩٢ـ١٥٨٧) تامس کيد و تأثير احتمالي آن بر هملت است .