چکیده:
در سالهای اخیر انجام اعمال یکجانبه به دلایل مختلفی از سوی دولتها گسترش پیدا کرده است. به موازت این توسعه، رویه قضایی بینالمللی و دکترین نیز هرچه بیشتر با چالشهای مفهومی و عملی این اعمال درگیر شدهاند. یکی از این چالشها، چرایی التزام دولتها به اعمال یکجانبهشان است. در این چارچوب، این پرسش مطرح است که برخلاف اعمال دو یا چندجانبه که در قالب پیمانهای بینالمللی متبلور شده و در آنها تعهد هر دولت به اتکای تعهد طرف مقابل بنا میشود، در غیاب طرف یا طرفهای مقابل، تعهد ناشی از عمل یکجانبه برچه اساسی ساخته و با چه توجیهی الزامآور شناخته میشود. این مقاله، ضمن بررسی همه نظریههای ارائه شده در پاسخ به پرسش فوق و پرتوافکنی بر اختلافنظر دیوان بینالمللی دادگستری و کمیسیون حقوق بینالملل در این خصوص، تلاش کرده تا این نظریهها را با رویه قضایی و دولتی موجود انطباق دهد. یافتههای این مقاله مویّد آن است که از میان این نظریههای متکثر، نظریه اراده دولت، به واسطه جایگاه استعلایی دولت در ساختار حقوق بینالملل، قابل دفاعترین نظریه است.
In recent years, unilateral act of States has expanded for a variety of reasons. In parallel with this development, international case law and doctrine have increasingly become confronted with the conceptual and practical challenges of these acts. One of these challenges is the base of State’s commitment to their unilateral acts. In this context, the question arises that unlike the bilateral or multilateral acts, which are crystallized in the form of international treaties and in which the commitment of each state is based on the commitment of the other party, in the absence of either party, on what basis is the obligation arising from unilateral act made and with what justification is it recognized as binding. This paper, while examining all the theories presented to response the above questions, shed light on disagreement between the ICJ and the ILC, has tried to adapt these theories to the existing case law and state practices. The findings of this paper confirm that among these multiple theories, the theory of the will of the state is the most defensible theory due to the transcendental position of the state in the structure of international law.
خلاصه ماشینی:
این نظریه مبتنیبر / این فرضاست که چون حقوق به مثابه پدیده ای اجتماعی برای نظم بخشی به روابط میان افراد پدید آمده است و بنا به ذاتش باید به واسطۀ مشارکت همین افراد شکل بگیرد، درنتیجه ارادٔە یکجانبه بدون دخالت مخاطب ، توانایی ایجاد آثار حقوقی را ندارد (١٦٥ :١٩٧٥ ,Carbone)؛ به همین دلیل تا زمانی که دولت ذینفع یا مخاطب ، رضــایت خود را به تعهد ناشــی از عمل یکجانبه اعلام نکرده ________________________________________________________________ 1.
این اصل دولت ها را ملزم میکند به روابطی صادقانه و عادلانه همراه با اعتماد و اطمینان نزد دیگران وارد شوند (٤ :٢٠١٧ ,Kolb)؛ بنابراین ، هستۀاصلی حسن نیت را باید در صداقت تابعان حقوق سراغ گرفت (٢٠٠٦:٣ ,Mitchell)؛ درنتیجه حسن نیت ، تنها معنای حقوقی ندارد، بلکه هم زمان آمیخته ای از عناصر و معانی حقوقی و فراحقوقی است ؛ یعنی عناصری که به حوزٔە سیاست و اخلاق تعلق دارند (٧٢٩ :٢٠٠٥ ,Zeitler ;٢٠١٥:١١ ,Ziegler& Baumgartner)؛ پس باید حُسن نیت را به طور خاص پدیداری اخلاقی برشمرد که برای تضمین صحت ، انصاف و منع سوءنیت وارد حقوق شده اســت .
para ,٢٦٨ ,١٩٧٤ ,Rep. ظاهر این بند، بیانگر آن است که دیوان ، جانب اصل حُسن نیت را به عنوان مبنای التزام به عمل یکجانبه پذیرفته اســت ، اما به صــرف وجود همین بند نمی توان منظور / قضـات دیوان را درک کرد، زیرا دیوان ، دقیقا دو بند پیش از این بند، یعنی «قصـد و ارادٔە دولت فاعل / عمل یکجانبه » را عامل ایجاد آثار حقوقی چنین اعمالی برمیشـمارد (٤٤ .