چکیده:
ما در این مقاله با ایجاد تمایز بین علم توصیفی و علم طراحی سعی در شفاف سازی ماهیت آیندهپژوهی داریم. به جای تقسیم بندی تحقیقات به پایه و کاربردی، به نظر می رسد این تمایز از نقطه نظر فهم ماهیت حوزه های «عملی »و «حرفه ای» جدید مفید باشد. این شناخت ماهیت حوزه های جدید ،به شفاف سازی پرسش مطرح شده در عنوان مقاله کمک می کند؛ تضاد بین «علم» و «هنر» در اینجا بین علوم طبیعی و انسانی وجود ندارد بلکه تمایز لاتین، بین (ساینتیا )شکلی از دانش( و آرس )شکلی از مهارت است. آرس ترجمه واژه یونانی «تکنه»6 است و می توان این پرسش را اینگونه دوباره فرمول بندی کرد که آینده پژوهی علم است یا نوعی فناوری اجتماعی.
In this paper, we make an attempt to clarify the nature of futures studies with the distinction between descriptive science and design science. Instead of the dichotomy between basic and applied research, this distinction seems to be helpful in the task of understanding the nature of many new “practical” and “professional” disciplines. It also serves to clarify the question raised in my title: the opposition between “science” and “art” is not here the one between natural science and the humanities, but rather the Latin distinction between scientia (as a form of knowledge) and ars (as a form of skill). As ars is a translation of the Greek term techne, the question can be reformulated as the query whether futures studies is a science or a form of social technology.
خلاصه ماشینی:
همانگونه که توسط جن لوکاسويز٣(١٩٧٠، Lukasiewicz) ذکر شده ، يک روش برون رفت از اين مسئله آنکه بايد فرض کرد امور جهان جبري است و در نتيجه ، وضعيت فعلي جهان به طور کامل وضعيت هاي آينده آن را تعيين مي کند.
در اين حالت ، مطالب اظهار شده درباره آينده نظام ، داراي ارزش هاي واقعي معين است ، ولي هيچ انسان يا رايانه محدودي نمي تواند داراي دانش دقيق و کافي درباره شرايط اوليه و در نتيجه رفتار آينده آن باشد.
پنتي مالاسکا و مايکا مانرما (Malaska ١ ١٩٨٥) از اين صورت بندي استفاده مي کنند که به نظر من گمراه کننده است ، اما منظور واقعي آنها اينکه زمان حال «هدف تجربي » معمول پژوهش تاريخي و آينده شناسانه است .
حتي با اين فرض که آينده پژوهان مي توانند به شيوه اي موفقيت آميز به عنوان فلاسفه عملي اقدام کنند، دانش مفروض از اخلاق عيني آن ها، ضرورت تمايزگذاشتن بين تعهدات ارزش خود آينده پژوه ، کارفرماي او و افراد واقعي و ممکن قرار گرفته در جايگاه هاي درخت آينده را تغيير نمي دهد.
طراحي آينده اگر آينده پژوهي تناسب کاملي با مدل سنتي علم توصيفي نداشته باشد، آيا ممکن است که شکل جديدي از «نظريه انتقادي »، ترکيبي از فراست علمي و نقد اجتماعي باشد که وظيفه «رهايي بخشي آن » قابل تقليل به وظيفه «فني » علوم طبيعي نيست ؟ فکر مي کنم اين مسئله نيز شک برانگيز است .
اما از منظر مفهومي بايد اين برنامه ريزي سازنده و حل مسئله را از پژوهش هاي علمي متمايز ساخت که هدف آن دانش جديد است .
Ox- ford: Oxford University Press.