چکیده:
در این مقاله سعی بر این است تا با بررسی تعدادی از مهرهای منقوش دوران ساسانی از مجموعهی محسن فروغی که منقش به تصویر اسب هستند و همچنین توصیفاتی که در نظم و نثر ادبیات فارسی پس از اسلام از این حیوان برجایمانده است، شباهتها و تفاوتهای دو بازهی زمانی پیش و پس از اسلام که نخستین خاموش و دومین آن گویاست را در مورد این حیوان نشان داده و به این پرسش پاسخ داد که تا چه حد توصیفات منقوش از این حیوان در اساطیر دوران پیش از اسلام با توصیفات منقول ادبیات پس از اسلام همخوانی داشته و یا تغییر دیدگاه یافتهاند. هرچند گاهی تعدادی از این مهرهای منقوش نیز دارای نوشتار نیز بوده و همین امر نیز شاهدی روشنتر از مفهوم نقش حکشده بر روی مهر در بهکارگیری حیوان موردنظر میباشد. مهرهای این مجموعه بازههای مختلفی از عصر ساسانی را که از اواسط تا اواخر این دوران است را شامل میشود که شاید مهرهای دوران پایانی عصر ساسانی قرابت بیشتری با متون ادبی دوران اسلامی داشته باشد.
In this Article, an Attempt is made to Examine a Number of seals Engraved in the Sassanid Period from the Collection of Mohsen Foroughi, which are Engraved with the Image of a horse, as well as the Descriptions of this Animal left in the Poetry and Prose of post-Islamic Persian Literature to Show the Similarities and Differences between the Pre-Islamic and Post-Islamic Periods, the first of which is Silent and the Second of which Speaks of this Animal, and to Answer the Question of the Extent to which the Engraved Descriptions of this Animal in the myths of the Pre-Islamic era have been in line with the Descriptions Quoted from Post-Islamic Literature or have been Changed. However, Sometimes some of these Engraved seals also had Writing on them, and this is a Clearer Evidence of the Concept of the Role Engraved on the seal in the use of the Animal in Question. The seals of this collection include different periods of the Sassanid era, which is from the middle to the end of this Period, and Perhaps the seals of the late Sassanid era are more Closely related to the Literary texts of the Islamic Period.
خلاصه ماشینی:
چنان که در تيشتر يشت ، کرده ي ششم چنين آمده است : کدام کس را به داشتن اسبان ، توانگري بخشم ؟ کدامين کس را گله اي از اسبان و رسايي روان دهم ؟ (٢٠٠٦ ,Dostkhah) در يسن ١١ بند ٢٢ با اين جايگاه که اسب رفته رفته کسب کرده بود و در مهم ترين منبع ديني ايرانيان نيز از آن نام برده شده بود جنبه ي اساطيرياش بيشتر شد و تقديسش قوت گرفت و ارتباط بيشتري با ايزدان مختلف در دين زردشت پيدا کرد، به طوريکه در يسن ١١ بند ١ يکي از سه پاک محسوب ميشود که دوتاي ديگر يعني گاو و هوم هستند: به درستي سه پاکان نفرين خوانند: گاو و اسب و هوم .
زمانه در يک کفه قرار داده و در کفه ي ديگر جاهلان و حکام زمان هستند که با مفهوم استعاري خر بيان داشته است : اســب تــازي شــده مجــروح بــه زيرپــالان طوق زريـن همـه در گـردن خـر مـيبيـنم (Dehkhoda, 1951) در ديدگاه ناصرخسرو که ديدگاهي خردمدارانه و قناعت پيشه است نيز، لوازم تشخص و رفاه دوران خود را که داشتن مشربه بلور و داشتن اسب تازي است به گونه ي زير بيان ميکند: پاي تو مرکب است و کف دست مشربه است ي بلـــورگرنيســـت اســـب تـــازي و نـــه مشـــربه (Tajbakhsh, 1993) در اين مورد که براي هر کاري اسبي مخصوص بکار ميآمده است چنان که اسب جنگي و رزم آور بايد لاغر ميان باشد سعدي چنين سروده است : اســــب لاغــــر ميــــان بکــــار آيــــد روز ميــــــدان نــــــه گــــــاو پــــــرواري (Forughi, 1961) اما در کل داشتن اسب از هر نوعي نشان بزرگي و مروت بوده است .