چکیده:
واژۀ حکمت در متون فلسفی و ادبی معانی مختلفی دارد و لقب حکیم نیز در ادبیات، به افراد مختلف حتی به شاعران مدّاح و هجوسرا اختصاص یافته است در حالی که این لقب در ظاهر با فضای شعریِ این شاعران تناسب ندارد. در پژوهش حاضر با روش تحلیلی-توصیفی و با تکیه بر دادههای تاریخی، فلسفی و کلامی تلاش شده است تا علل انتساب لقب حکیم به شاعران ادب فارسی واکاوی شود، در همین معنی، مشاهده میشود که دورۀ تاریخی، سبک شعری، مناسبات درباری و میزان دانش و محتوای اشعار شاعران در انتساب لقب حکیم به آنها حائز اهمیت بوده است. در مقالۀ حاضر ارتباط لقبِ حکیم با پند و اندرزسرایی، وقوف شاعر بر علوم متداول روزگار خود، اعتقاد عوام دربارۀ تبحر در شاعری و همچنین علت حکیم نامیدنِ شاعرانِ مداح و هجوسرا که متاثر از مباحث فلسفی و کلامی است، تحلیل شده است. در واقع، حکیم نامیدهشدنِ شاعران مداح و هجوسرا با مبحث هجو و مدح در فلسفه ارتباط دارد. هجو و مدح در فلسفه، ذیل منافرات که شاخهای از سیاست مُدُن (حکمت عملی) است قرار میگیرد، اما در ادبیات وارد دنیای شعر شده است. در علم کلام نیز مبحث حکیمان مدّاح و هجوسرا بر پایۀ اعتقادات مربوط به اباحه و حرمت شعر، تفسیر آیۀ «اولی الامر» و انتساب حدیث «ان من الشعر لحکمه» به پیامبر شکل گرفته که باعث شده هجو و مدح نوعی حکمت تلقّی شود و شاعران مداح و هجوسرا حکیم نامیده شوند.
The word "Hekmat"(Wisdom) has different meanings in philosophy and literature, and the title of hakim, in literature, is given to different individuals, even eulogists, and satirists. Whereas, on the face of it, this title does not belong to these poets' poetic atmosphere. Through an analytical-descriptive method and with emphasis on historical, philosophical, and verbal data, the present research tries to analyze the bestowment of the title of hakim to the Persian poets. In this regard, it is observed that the historical era, style of poetry, court ranks, and the level of poets' knowledge and content played an important role in the bestowment of the title of hakim to them. The present article has analyzed the relationship between the title of hakim and admonition, poets' knowledge of then prevalent sciences, public's belief toward proficiency in poetry, and also the reason of bestowment of this title to eulogists and satirists, which is affected by philosophical and verbal discourses. In fact, the bestowment of the title of hakim to eulogists and satirists is related to satirical and eulogy discourses in philosophy According to the Graeco-Arabic philosophy, the satire and the eulogy are related to ''abhorrence'' which is a part of the practical wisdom (civil policy). Literature inherited this philosophical usage. At the same time, the Islamic theologians contributed to the subject; they classified the eulogistic and satirical poetry according to the Sharia', their interpretation of a Quranic verse, and an unauthorized hadith of the Prophet.
خلاصه ماشینی:
لذا در اين مقاله به اين پرسش ها پاسخ داده شده است که : ١- در شعر فارسي چرا و به چه کساني حکيم گفته ميشود؟ ٢- چرا شاعراني که در اسلوب شاعري از طيف هاي مختلف و گاه متضـاد هسـتند، هماننـد شـاعران مداح و هجوسرا، حکيم ناميده شده اند؟ ٣- چرا شاعران عارفي همچون مولانا و عطار که اهل حکمت بوده اند، حکيم ناميده نشده اند؟ ٢- پيشينه پژوهش در ميان تأليفات ديني، فلسفي و ادبي و همچنين مقدمۀ کتب حکمي مباحثي در معناي حکمت طرح شده است که در آن واژة حکمت را از ديدگاه فلسفه ، قرآن و تفاسير شرح داده اند.
» (همان :٧٣) بر اين مبنا، در ادب فارسي شاعراني که در حکمت الهي ، انديشه کرده و در باب سـرودن توحيـديات شهرت يافته اند، حکيم شمرده ميشوند؛ مثلاً خاقاني اگرچه با فلسفه ورزي ارسطويي سر عناد داشته است اما به گواهي اشعارش ، در حوزة تاّله (تئوسوفي) صاحب علم و انديشه بوده و خود را بديل سنايي ميداند: بــدل مــن آمــدم انــدر جهــان ســنايي را بــدين دليــل ، پــدر نــام مــن بــديل نهــاد (خاقاني ،ج ١٣٨٧/٢: ١١٣٩) «غالب شعرايي که بعد از سنايي به مسائل حکمي و عرفاني وارد ميشدند، به آثـار ايـن شـاعر نظـر داشتند» (هاشم پورسبحاني ،١٣٨٨: ١٦٨) و خاقاني نيز اگرچه به عمق انديشۀ سنايي دست نيافتـه ، امّـا در سرودن توحيديات از سنايي پيروي کرده است و به جز ارتباطش با دربار و سرودن مدح و هجـو -کـه در مباحث بعدي بدان پرداخته خواهد شد- به علت شهرت در بيان انديشه هاي توحيـدي در اشـعارش لقـب حکيم به وي نسبت داده شده است .