چکیده:
اوباما معتقد بود دنبال کردن سطحی منافع آمریکا در گذشته و توجه نکردن به شرایط داخلی کشورهای این منطقه به بروز نارضایتیهای مردمی در این کشورها انجامیده است و این مسئله بهصورت بالقوه تهدیداتی برای اهداف بلندمدت آمریکا در منطقه به شمار میرود. رﻫﯿﺎﻓﺖ دوﻧﺎﻟﺪ ﺗﺮاﻣﭗ و ﺗﯿﻢ محافظهکار ﺳﯿﺎﺳﺖ اﻣﻨﯿﺘﯽ آﻣﺮﯾﮑﺎ ﺑﻪ اﯾﻦ روﯾﮑﺮد ﻣﻌﻄﻮف است که برنامهرﯾﺰی دﻓﺎﻋﯽ، راهبردی و ﻋﻤﻠﯿﺎﺗﯽ آﻣﺮﯾﮑﺎ در امتداد محدود کردن و تقابل با چنین ﺑﺎزﯾﮕﺮاﻧﯽ به شمار میآید. ارزیابی سیاست امنیت ملی و الگوی کنش راهبردی آمریکا نیازمند شناخت تفاوتهای ادراکی روسای جمهور نیز خواهد بود. هدف از این پژوهش ارزیابی مقایسهای سیاست امنیت ملی آمریکا در دوران باراک اوباما و دونالد ترامپ در جنوب غرب آسیاست. روش این تحقیق کیفی است و در پایان این نتیجه حاصل شد که ساختار سیاست امنیت ملی آمریکا مبتنیبر شناخت چالش امنیت ملی اقتدارهای بزرگ، تهدیدات ناشی از نقش بازیگران منطقهای، تجدیدنظرطلبی بازیگران نوظهور و چگونگی مقابله با تهدیدات است؛ سیاست امنیت ملی اوباما و ترامپ، مخاطرات امنیتی برای آمریکا در سطح جهانی را تقریبا یکسان میداند؛ همانند شناختن کشورهای ایران و کرة شمالی بهعنوان حکومتهای عصیانگر
Obama believed that the mere and superficial pursuit of American interests in the past and the lack of attention to the internal situation of the countries in this region has led to popular dissatisfaction in these countries; This is a potential threat to US long-term goals in the region. comes. Assessing US national security policy and the pattern of US strategic action will also require recognizing the perceptual differences of presidents. Comparative US security policy requires recognition of the national security document, the four-year defense document, State Department documents, and analytical formats published in the field of US security policy. In addition to the Presidential National Security Document, which is published in turn, there are various indications of the security models and processes available to the State Department, the Department of Defense, and strategic agencies. The US Department of Defense has been publishing the US defense strategy for four years. Therefore, the purpose of this study was to evaluate the comparisons of US national security policy during the time of Barack Obama and Donald Trump in Southwest Asia. The research method was qualitative.
خلاصه ماشینی:
در پايان اين نتيجه حاصل شد که ساختار سياست امنيت ملي امريکا مبتني بر شناخت چالش امنيت ملي قدرت هاي بزرگ ، تهديدات ناشي از نقش بازيگران منطقه اي ، تجديدنظرطلبي بازيگران نوظهور و چگونگي مقابله با تهديدات است ؛ سياست امنيت ملي اوباما و ترامپ ، هر دو، مخاطرات امنيتي براي امريکا در سطح جهاني را تقريبا يکسان ميدانند؛ همانند شناخته شدن کشورهاي ايران و کرة شمالي در جايگاه حکومت هاي عصيانگر؛ در آخر، سياست راهبردي و امنيت ملي دونالد ترامپ معطوف به ارتقا، تهييج و تداوم الگوهاي سياست راهبردي و امنيت ملي باراک اوباماست .
استاديار گروه علوم سياسي، دانشگاه پيام نور، شهرکرد، ايران ١ـ مقدمه محورهاي اصلي سياست دفاعي و امنيت ملي ايالات متحده در گزارش هاي راهبردي مختلف منتشر شده است ؛ اين محورها معطوف به موضوعاتي ازجمله چالش هاي امنيت ملي اقتدارهاي بزرگ ، تهديدات ناشي از نقش بازيگران منطقه اي ، تجديدنظرطلبي بازيگران نوظهور و چگونگي مقابله با تهديدات خواهد بود.
او پيوسته به طرح اين سؤال ميپردازد که امريکا با صرف هزينه هاي هنگفت در کشور عراق در جست وجوي چه منفعتي بوده است ؛ يا اينکه ميتوان چنين سئوالي را طرح کرد: چرا امنيت عراق و خاورميانه به نسبت گذشته با اين همه هزينۀ هنگفت ايالات متحده در عراق ، ضعيف تر شده و به قولي ناامن تر شده است ؟ بنابراين ميتوان گفت ترامپ با هر انديشه و رويکردي که به عرصۀ بين المللي ورود کرده است و هر شيوه اي که در سياست خارجي خود به کار گرفته است ، تنهاوتنها به اين دليل است که فقط به دنبال منافع اقتصادي امريکاست ؛ در طول چندين سال اخير صرف هزينه هاي هنگفت اقتصادي ، سياسي و نظامي براي جنگ جهاني عليه تروريسم و جنگ عراق ، در کنار بحران مالي (٢٠٠٨) به گرايش بعضي به سياست هاي جکسوني ١ در واشنگتن انجاميده که همان انزواگرايي به شمار ميرود ( ,Brands .