چکیده:
دانش و نظام سیاسی همواره بر دو نوع متعالیه و متدانیه بوده است. برخلاف دولت متدانیه که سرشتی عرفی و سکولار دارد، دولت متعالیه سرشتی قدسی و توحیدی دارد. سرشت قدسی دولت متعالیه مرهون رویکرد غایتباورانه در حوزه مبانی و مسائل است. مبانیهستیشناختی، معرفتشناختی و انسانشناختی متعالیه در حکمت نظری اقتضای عنایت خاص به غایات متعالیه داشته و مستلزم حل غایت باورانهی مسائل این دولت در حوزه کارگزاران و ساختارهاست. هستیشناسی و انسانشناسی غایتباورانه بر آن است که خلقت کائنات و انسان برای تحقق غایتی متعالی بوده است. غایتباوری در معرفتشناسی بدان معناست که شناخت غایات متعالیه کائنات ضروری بوده و انسان از طریق عقل و وحی قادر بر آن است. کارگزاران دولت متعالیه مراتبی از وصول به غایت را حاصل کرده و به سایرین در تحصیل غایت یاری میرسانند. کارگزاران حکیم ساختارها را بهگونهای در محیط اجتماعی تعریف میکنند تا مردم با اختیار خود قادر وصول به غایات متعالیه باشند. این مقاله ضمن استفاده از منابع دست اول میکوشد با رویکرد تحلیلی و با تکیه بر غایتباوری، سرشت قدسی دولت متعالیه را در دو حوزه مبانی و مسائل مورد مطالعه قرار دهد.
Knowledge and the political system have always been based on two types: transcendent and religious. Unlike the religious state, which has a secular and secular nature, the transcendent state has a sacred and monotheistic nature. The sacred nature of the transcendent state owes much to the ultimate approach to principles and issues. The transcendental ontological, epistemological, and anthropological foundations in theoretical wisdom require special attention to the transcendent ends and require the teleological solution of the problems of this state in the realm of agents and structures. Ontology and anthropology ultimately believe that the creation of the universe and man was for the realization of a transcendent end. Epistemology in epistemology means that man has sufficient epistemological tools to know general matters, including the end. The agents of the transcendent government attain a degree of attainment of the end and assist others in the attainment of the end. Wise agents define structures in a social way so that people can voluntarily reach the transcendent ends.
خلاصه ماشینی:
گرچه در سنت فلسفي تمدن اسلامي وصف «متعاليه » در تداوم حکمت مشائي و اشراقي وصف حکمت و فلسفه اي قرار ميگيرد که توسط صدرالمتألهين با استفاده از معارف قرآني، برهاني و عرفاني ساخته و پرداخته شده است ، اما در اين تحقيق منظور از «متعاليه » معنايي اعم مورد نظر بوده و علوم و امور اعتباري با شدت و ضعف ، به ميزاني که با خداوند به مثابه اعلي مراتب هستي و دين به عنوان والاترين امور مرتبط باشند، متصف به وصف «متعاليه » ميگردند.
رويکرد غايت باورانه در حوزه مباني هستيشناختي به آن معناست که انديشمندان ، رهبران و مردم در دولت متعاليه با تکيه بر دانش هاي پيش گفته و منابع معرفت ديني، بر اين باورند که خداي تعالي به مثابه خالق ماسوي الله ، براساس علم و حکمت خويش ، غايتي براي آفرينش کائنات قرار داده و عليرغم تفاوت ظاهري موجودات و تکثر عددي غايات آنان ، همگي در مسير رسيدن به غايتي واحد قرار دارند.
از اين رو دولت متعاليه در تمايزي آشکار با نگاه ابزاري و رويکرد غايت گريزانه ي دولت متدانيه که درصدد سلطه و غلبه بر انسان و کائنات و جعل غايات خود ساخته است (طباطبائي، ۱۳۶۷: ص ۱۸)، ميکوشد با بهره گيري از منابع قدسي معرفت همچون کتاب و سنت و دانش هاي بشري معرفت مثل فلسفه اولي و الهيات ، نظم و غايات قدسي عالم را کشف کرده و تدبير اجتماع را بر آن مبتني سازد.