چکیده:
قرآن با هدف هدایت بشر از ظلمت به سمت نور در جامعهای نازل شد که آمیخته به باورها و سنتهای جاهلی بود. از اینرو به اقتضای هدفش میبایست به اصلاح فرهنگ جامعه و مبارزه با عناصر جاهلی میپرداخت. از سوی دیگر، چون برای تأثیرگذاری و تحولآفرینی نیازمند پذیرش و مقبولیت اجتماعی بود، ناگزیر باید اقتضائات فرهنگ زمانه را نیز رعایت میکرد. پرسشی که در اینجا مطرح میشود این است که: قرآن، در میانه دو ضرورت عرفپذیری و جهلستیزی، مبتنی بر چه اصولی با فرهنگ زمانه تعامل کرده است؟ نظر به آنکه روایات معصومان (ع) شناختنامه قرآن است، پژوهش حاضر این مسئله را در رهیافتی روایی و با روش توصیفیتحلیلی بررسی کرده و به این نتیجه دست یافته است که اصولی همچون همزبانی با زبان قوم، محصورنشدن در نظام فکریفرهنگی زمانه، رعایت اصل تدرّج در اصلاح اجتماعی، همراهی مقطعی با رسومات، پرداختن به مسائل روز، مراقبت از جامعه در مقابل انحرافات نوپدید و در نظر گرفتن ظرفیت افراد، مبنای تعامل قرآن با فرهنگ زمانه بوده است.
The Quran was revealed with the aim of guiding mankind from darkness to light in a society tainted with superstitious beliefs and traditions. Therefore, according to its purpose, it had to reform the culture of the society and fight against its ignorant elements. On the other hand, because it required social acceptance and approval in order to be effective and transformative, it inevitably had to comply with the requirements of the culture of the time. The question that arises here is: On what principles did the Quran interact with the culture of its time, in the midst of the two necessities of "following the custom" and "fighting ignorance"? Considering that the narrations of the Infallibles (AS) are the commentary of the Quran, the present study has investigated this issue in a narrative approach with a descriptive-analytical method. The results show that principles such as speaking the language of the people, not being confined to the cultural intellectual system of the time, observing the principle of gradual social reform, temporary association with customs, addressing current issues, caring for society against emerging deviations and considering the capacity of individuals have been the basis of the Quran's interaction with the culture of the time.
خلاصه ماشینی:
پرسشی که در اینجا مطرح میشود این است که: قرآن، در میانه دو ضرورت عرفپذیری و جهلستیزی، مبتنی بر چه اصولی با فرهنگ زمانه تعامل کرده است؟ نظر به آنکه روایات معصومان (ع) شناختنامه قرآن است، پژوهش حاضر این مسئله را در رهیافتی روایی و با روش توصیفیتحلیلی بررسی کرده و به این نتیجه دست یافته است که اصولی همچون همزبانی با زبان قوم، محصورنشدن در نظام فکریفرهنگی زمانه، رعایت اصل تدرّج در اصلاح اجتماعی، همراهی مقطعی با رسومات، پرداختن به مسائل روز، مراقبت از جامعه در مقابل انحرافات نوپدید و در نظر گرفتن ظرفیت افراد، مبنای تعامل قرآن با فرهنگ زمانه بوده است.
اما چون فرهنگ عصر نزول، فرهنگی جاهلی و آمیخته به بدعتها و خرافات بوده و قرآن کریم رسالت خود را بیرونآوردن مردم از ظلمت به سوی نور (ابراهیم: 1) و به تبع مبارزه با جهل معرفی کرده است، این پرسش مطرح میشود که: قرآن با وجود رویکرد جهلستیزی و از طرف دیگر ضرورت عرفپذیری، مبتنی بر چه اصولی با فرهنگ زمانه تعامل کرده است؟ نظر به جایگاه بیبدیل روایات در فهم و شناخت قرآن کریم و با توجه به آنکه در میان روایات تفسیری، علاوه بر روایات تبیینی که از دلالت آیات بحث میکنند، روایات قرآنشناسی بسیاری نیز وجود دارد که معرفتهایی کلی درباره کلام الاهی پیش مینهد (نک.
روایات فوق نشان میدهد که قرآن در راستای تعامل با فرهنگ زمانه و افزایش سطح تأثیرگذاری خود، از دستور زبان عرب و فنون و شیوههای بیانی متداول میان ایشان استفاده کرده، و از این طریق زمینه پذیرش اجتماعی خود را فراهم آورده است.