چکیده:
بر اساس گفتههای مارشال بیشتر رفتار انسان براساس سیستم شناختی شهودی است. روان شناسان نشان دادند که روشهای جدید عقلانیت الگوهای طبقه بندی شدهای را به دنبال دارد که نظریههای سنتی اقتصاد از تبیین آن ناتوانند. همچنین تیلر اثبات نمود که افراد مطابق با تیوریهای اقتصادی رفتار نمیکنند و در واقع پیوند و همکاری چند رشته میتواند شکافهای موجود را بهبود بخشد. از این رو هدف این پژوهش بررسی اقتصاد متعارف و اقتصاد رفتاری و بررسی و شناخت رفتار مصرف کننده میباشد. روش مورد استفاده در پژوهش حاضر بر حسب هدف از نوع کاربردی و از نظر گردآوری دادهها توصیفی- پیمایشی است. برای بررسی مدل مفهومی و فرضیات تحقیق از روش مدل سازی معادلات ساختاری [۱] استفاده شده است. جامعه آماری این پژوهش شامل ۳۵۰ نفر از دانشجویان اقتصاد دوره تحصیلات تکمیلی دانشگاه تهران در سال ۱۳۹۹ بوده است. با استفاده از روش نمونهگیری تصادفی ساده و فرمول کوکران تعداد ۱۸۳ نفر به عنوان حجم نمونه آماری انتخاب گردیدند. با استفاده از دادههای بدست آمده از پرسشنامه و به کمک نرم افزار آماری Smart PLS، میزان پایایی با سنجش مقدار آلفای کرونباخ و پایایی ترکیبی [۲] مورد سنجش واقع شد. در نهایت به این نتیجه رسیدیم که بین اقتصاد رفتاری (با ابعاد احساسات گذشته و هیجانها، شهود، تصمیمات افراد دیگر و نحوه بیان مسیله و باورها و ارزشها) و تصمیمگیری های اقتصاد متعارف رابطه مثبت و معنادار وجود دارد. همچنین پژوهش حاضر نشان میدهد که اقتصاد رفتاری توان توضیحی مدلهای اقتصادی را بالاتر برده و درنهایت سیاستهای کلان مناسب تری را نیز پیشنهاد میدهد. همچنین نتیجه گرفتیم که اقتصاد رفتاری و نحوه عملکرد مصرف کننده تا حد زیادی با دیدگاه قرآن کریم قابلیت انطباق دارد و همچنین اقتصاد متعارف دارای انطباق کمتری میباشد؛ که این نتایج نشان دهنده حقیقت رفتار مصرف کننده میباشد.
According to Marshall, most human behavior is based on intuitive cognitive systems. Psychologists have shown that new methods of rationality follow categorical patterns, which traditional theories of economics cannot explain. Tyler also proved that people do not behave in accordance with economic theories, and in fact, the connection and cooperation of several disciplines can improve the existing gaps. Therefore, the purpose of this study is to study conventional economics and behavioral economics and to study and recognize consumer behavior. The method used in the present study is applied in terms of purpose and descriptive-survey in terms of data collection. Structural equation modeling has been used to study the conceptual model and research hypotheses. The statistical population of this study included 350 graduate students of economics at the University of Tehran in 1399. Using simple random sampling method and Cochran's formula, 183 people were selected as the statistical sample size. Using the data obtained from the questionnaire and with the help of Smart PLS statistical software, the degree of reliability was measured by measuring Cronbach's alpha and combined reliability. Finally, we came to the conclusion that there is a positive and significant relationship between behavioral economics (with the dimensions of past feelings and emotions, intuition, other people's decisions and how to express the problem and beliefs and values) and decisions of conventional economics. The present study also shows that behavioral economics increases the explanatory power of economic models, and ultimately suggests more appropriate macro policies. We also concluded that behavioral economics and consumer behavior are largely compatible with the view of the Holy Qur'an, and that conventional economics is less adaptable; These results show the truth of consumer behavior.
خلاصه ماشینی:
اقتصاد رفتاري بانشان دادن اين واقعيت که انسان ها در تصميم گيري هاي خود دچار سوگيري و نابخردي مي شوند (زين اوقلي و همکاران ، ١٣٩٩) بيان تازه اي از علم اقتصاد را مورد توجه قرار داده است که مي تواند بسياري از تحليل هاي اقتصادي را از ابهام خارج گرداند و اقتصاد را به جايگاه اصلي خود نزديک سازد.
بين اقتصاد رفتاري (با ابعاد احساسات گذشته و هيجان ها، شهود، تصميمات افراد ديگر و نحوه بيان مسئله و باورها و ارزش ها) و تصميم گيري هاي اقتصاد متعارف چه رابطه اي وجود دارد؟ ادبيات پژوهش فروض عقلانيت يا اقتصاد رفتاري ؟ به اعتقاد برخي از متفکران روش شناسي و فلسفه اقتصاد، پس از کينز شيوه تفکر در اقتصاد کلان در پي يکنواخت کردن الگوي رفتاري تمام عاملان اقتصادي بود که ويژگي اين الگو عقلايي بودن و تسهيل کنندگي براي مدلسازي بود (داو و داو، ١٣٧٦).
تفاوتهاي بين روانشناسي و اقتصاد سنتي ، در زمينه روش شناسي پژوهش نيز ظهور مي يابند در حالي که تجارب در اقتصاد، بر تعميم يک موقعيت تأکيد مي ورزند و شامل پاداشهاي پولي و آزمايشهاي تکرار شده هستند روانشناسان سعي مي کنند با کار کردن روي يک موقعيت تصميم گيري خاص ، انگيزه هاي باطني و فرايندهاي روحي را نمايان سازند که به آن ، فرموله کردن مسئله تصميم گيري اطلاق مي شود (عرفاني،١٣٨٢)؛ به عبارت ديگر اقتصاد رفتاري شاخه اي از علم اقتصاد است که به دنبال افزايش قدرت توضيح مدل هاي اقتصاد متعارف بوسيله استفاده از فرض هاي مبتني بر مشاهدات تجربي و روانشناسي و آزمايش روي رفتار انسان ها است .