چکیده:
مسئلة این پژوهش، بررسی چیستی فلسفة میانفرهنگی با رویکردی توصیفی-تحلیلی از دیدگاه رام ادهرمال است که با پیشینهای هندی به غرب سفر کرده و انجمن فلسفة میانفرهنگی را در آلمان تاسیس کرده است.وی با اتکا بر مبانیای نظیر نسبت فلسفه و فرهنگ،دیگری فرهنگی، همپوشانیها، حقیقت، کثرتگرایی و تساهل، به بسط فلسفة میانفرهنگی با خوانشی شرقی پرداخته است که البتّه در عین آن که بر آمده از یک دارمای هندی به عنوان یک حقیقت و اسامی مختلف است؛ اما به فراروی از مکانمندی خود پرداخته است و کوشیده تا با نقد مرکزیتگرایی اروپایی و قوم گرایانه معکوس شرقی، از فلسفة سفیدی سخن گوید که ذاتاً فاقد رنگ و زبان و نژاد خاصی است و به تعداد فرهنگهای مختلف، ریشه های متنوّعی دارد که در هرمنوتیک چهار وجهی بین اروپائیان و غیر اروپائیان به تصویر کشیده میشود. بدینسان،فلسفة میانفرهنگی یک نگرش یا تعهّد اخلاقی است و منجر به یک سبک زندگی نیز میشود. روش او با تکیه بر منطق چندارزشی جینیزمی، هرمنوتیک تناسبی و پدیدار شناسانه است که بر اساس ساختارهای مشترک و همپوشان فرهنگها به تمایزات آنها نیز میپردازد و با طرح فلسفة رهایی بخش، به سمت یک گفتمان چند صدایی در جهان و بدون خودمطلقپنداری حرکت میکند و میکوشد تا با به بازخوانی فلسفة هندی در گفتمان جهانی بپردازد و همچنین، یک جامعه و جهان میانفرهنگی با وحدت بدون همسانی را جستجو میکند.
The aim of this research is to study the nature of intercultural philosophy with a descriptive-analytical approach from the point of view of Ram Adhar Mall, who traveled to the West with an Indian background and founded the Association of Intercultural Philosophy in Germany. Using the relation between culture and philosophy, cultural other, overlaps, truth, pluralism, and tolerance, he has developed an intercultural philosophy with an Eastern reading, which, of course, comes from an Indian Dharma as a fact and different names; but he has transcended its spatiality and tried to critique European centralism and inverted Eastern ethnocentrism, speaking of a white philosophy that is inherently devoid of a particular color, language, and race, and has diverse roots in a number of different cultures. Four-dimensional hermeneutics is depicted between Europeans and non-Europeans. Thus, intercultural philosophy is an attitude or moral commitment and leads to a way of life. It also differentiates them based on the common and overlapping structures of cultures and moves towards a polyphonic discourse in the world without absolute self-concept and tries to re-read Indian philosophy in the world discourse. It also seeks an intercultural society and a world with unequal unity.
خلاصه ماشینی:
وي با اتکا بر مبانياي نظير نسبت فلسفه و فرهنگ ،ديگري فرهنگي، هم پوشانيها، حقيقت ، کثرت گرايي و تساهل ، به بسط فلسفۀ ميان فرهنگي با خوانشي شرقي پرداخته است که البته در عين آن که بر آمده از يک دارماي هندي به عنوان يک حقيقت و اسامي مختلف است ؛ اما به فراروي از مکانمندي خود پرداخته است و کوشيده تا با نقد مرکزيت گرايي اروپايي و قوم گرايانه معکوس شرقي، از فلسفۀ سفيدي سخن گويد که ذاتا فاقد رنگ و زبان و نژاد خاصي است و به تعداد فرهنگ هاي مختلف ، ريشه هاي متنوعي دارد که در هرمنوتيک چهار وجهي بين اروپائيان و غير اروپائيان به تصوير کشيده ميشود.
اما ادهرمال ، چنانکه پيشتر هم اشاره شد، از يک کشف هندي در باب حقيقت سخن ميگويد که سر از پلوراليزم و نسبيت گرائي معتدل در ميآورد و آن وجود يک حقيقت واحد، تحت اسامي مختلف است (a: p٢٠٠٠٣٢ ,Mall) حقيقتي که در انحصار و ملک طلق هيچ دين ، فرهنگ و فلسفه اي نيست و با برداشت هاي مختلف انساني، شامل تعدد اسامي و مفاهيم مختلف ميشود و از اينجا هرمنوتيک استعلائي او نيز، بر مبناي ايده انسانيت مشترک، شکل ميگيرد (Ibid, p٢٥).
(2018: p15 البته ادهرمال در واکنش به اشکال تناقض باوري تبيين ميکند که به شکل معرفت شناسي و به طور مطلق با اين اصل مخالف نيست (p١٥ :٢٠١٨,Mall) بلکه معتقد است که رنگ و بوي اين اصل ، در نفي و اثبات و تقسيم ثنائي در مسائل ، منجر به نوعي انحصار گرائي غربي و غيرغربي و يوناني و غيريوناني ميشود و به مرکزيت گرائي و خود مطلق پنداري ميرسد و از اينجاست که ميکوشد تا با تکيه بر منطق چند ارزشي، به نحوي بستر مناسب تري براي نگرش ميان فرهنگي بيابد و با نفي تقسيمات ثنائي انحصاري، مطلق انگاري و مرکزگرائي را به نقد بنشيند.