چکیده:
آرتور شنیتسلِر، نویسنده و نمایشنامهنویس شهیر اتریشی، از بانیان ادبیات مدرن آلمانیزبان بهشمار میآید. او که با تازهترین و پیشروترین جریانهای ادبی روزگار خود همگام و در پارهای زمینهها حتّی مبدع و پیشاهنگ بود تا امروز بر چندین نسل از نویسندگان و نمایشنامهنویسان شرق و غرب جهان اثر گذاشته است. شنیتسلِر به عنوان نویسندهای روانشناس و روانکاو شهرت دارد و منتقدانْ هوشمندی کمنظیر وی در کاوش و کشف انگیزههای پنهان کنش انسانی را بسیار ستودهاند. امّا هنر داستاننویسی آرتور شنیتسلِر که موضوع این مقاله است جنبههای درخور توجّه دیگری نیز دارد که از آن جمله میتوان به انساندوستی مضمر در آن و پیوندش با ادبیاتِ زوال اشاره کرد. در این مقاله مهمترین ویژگیهای ادبیات داستانی آرتور شنیتسلِر – نویسندهای که در ایران هرگز متناسب با اهمّیت و ﺷﺄن ادبی او شناسانده نشده است – بررسی میشوند. این بررسی خواننده را هم با بینش و مختصّات جهان فکری شنیتسلِر آشنا میکند هم با پارهای خصوصیات فنّی هنر داستاننویسی او.
Arthur Schnitzler, an Austrian author and playwright, is one of the founders of modern German literature. Being associated with the latest literary trends of his time, Schnitzler has been a pioneer in some fields. He has influenced several generations of artists in the west and the east up to now. Schnitzler is known to be a psychologist-psychoanalyst author. Literary critics have praised his rare intelligence in revealing motives hidden behind human actions. Schnitzler’s world of fiction has other remarkable aspects that this article is going to deal with. The most important one of them are implicit humanism and decadence that are expressed in his writings. This article also examines main features of fictional writing of Schnitzler as an author who has never been presented in Iran adequately and never received the attention he deserves. The study acquaints readers with thoughts of Schnitzler and certain technical characteristics of his art too.
خلاصه ماشینی:
اما هنر داستان نويسي آرتور شنيتسلر که موضوع اين مقاله است جنبه هاي درخور توجه ديگري نيز دارد که از آن جمله ميتوان به انسان دوستي مضمر در آن و پيوندش با ادبيات زوال اشاره کرد.
شنيتسلر در سال هاي پايان قرن نوزدهم و آغاز سدة جديد، افزون بر نمايش نامه ، نخستين آثار داستاني مشهور خود را نيز منتشر کرد.
او که بعد از جنگ جهاني اول نيز کماکان دوران قبل از جنگ را به عنوان زمان آثار خود برميگزيد و مسائل روز را به آنها راه نميداد (٣٣١ :١٩٩٩ rnbergerNu) در دهۀ سوم قرن بيستم ديگر آن وجهۀ مدرنيستي سال هاي پيشين را نداشت : «در سال هاي بيست بسياري شنيتسلر را نويسندة دنيايي از دست رفته ميدانستند؛ او را بيشتر شخصيتي تاريخي قلمداد ميکردند تا معاصر» (٣٤٤ Killy Literaturlexikon).
باري شنيتسلر آن قدر از وين و وينيها مينويسد که خواننده فضاي فرهنگي و اجتماعي حاکم بر اين شهر در دوران زندگي نويسنده را به خوبي درمييابد و حتي دروني ميکند، چندان که ميداند هريک از وقايع يا هر رفتار شخصيت هاي داستان ها در آن فضا چه اهميت و معنايي داشته است .
واقعيت هم اين است که ، اگر هنجارهاي دوران شنيتسلر را ملاک سنجش بگيريم ، اروتيسيسم رمان ها و داستان هاي او ́o و البته نمايش نامه هايش ́o درخور اعتنا خواهد بود.
اما جنبۀ ديگر و مهم تر ادبيات زوال که در برخي داستان هاي شنيتسلر جلوه ميکند همان اصل و جوهر آن است ، يعني آگاهي اثرآفرين نسبت به تغييرات ناميمون فرهنگ و دوراني که او خود را پروردة آن ميداند، همچنين توصيف اين تغييرات .