چکیده:
یکی از نظریههای ادبی معاصر بینامتنیت است. طرفداران این نظریه بر این باور هستند که هیچ اثر ادبی در خود بسنده، قائم به ذات و بکر نیست، بلکه نویسنده و شاعر از آثار ادبی پیش از خود تاثیر میپذیرد و ردّ پای این تاثیرپذیری در اثرش نمایان میشود. بزرگترین اثر حماسی ادبیّات فارسی، شاهنامة فردوسی است. پس از فردوسی هر کس اثر حماسی آفریده، در سایة این اثر بوده است و آشکارا ردّ پای این شاهکار ادبی از لحاظ محتوا، ساختار، زبان و پردازشهای هنری را در آثار حماسی به شمول جنگنامهها میتوان ردیابی کرد. در مقالة حاضر بر اساس اشتراکات موجود میان «حماسة ساتی برزن» و «شاهنامة» فردوسی به روابط بینامتنی میان این دو اثر پرداخته شده است. این پژوهش به شیوة توصیفی ـ تحلیلی با تحلیل شواهد درونمتنی و مراجعه به منابع کتابخانهای انجام شده است. نتایج این تحقیق نشان میدهد عبدالغفور آرزو به تبعیت از سنّت حماسی-سرایی ملّی، خصوصا شاهنامه قهرمان داستانش را از دل تاریخ کهن برگزیده است و رویکرد ملّیگرایانه در کنشهای قهرمان داستان دیده میشود. در بخش بینامتنیت صریح، تضمین بیتی از شاهنامه، وجود پایان تراژیک، اشاره به منبع اثر در ساتی برزن آشکارا ردّ پای شاهنامه را در متن برجسته میسازد. بینامتنیت غیرصریح را بیشتر در شاخصههای زبانی حماسة ساتی برزن، گرایشهای ملّی میهنی و گزینش و پردازش شخصیتها می-بینیم. بهطورکلّی شاهنامة فردوسی یکی از پیشمتنهای برجسته در سرایش حماسۀ ساتی برزن بوده است.
خلاصه ماشینی:
در واقع، این پژوهش با انگیزة شناخت بیشتر حماسة ساتی برزن (زبرمتن) و رابطهای که این اثر با شاهنامة فردوسی (زیرمتن) دارد، همچنین به قصد کاربردی کردن نظریة بینامتنیت در ادبیّات امروز انجام میشود تا موارد تأثیرپذیری عبدالغفور آرزو از شاهنامه مشخص شود.
آرزو یکی از بیتهای بسیار مشهور شاهنامه را بهصورت تضمین در ساتی برزن به کار برده و آن را داخل پرانتز قرار داده است که حفظ امانتداری کرده باشد: برو پیش اسکندر تیره خو «همه سر به سر تن به کشتن دهیم پیام هری زادگان بازگو از آن به که کشور به دشمن دهیم» (آرزو، 1390: 52) 1ـ2 اشاره به منبع اثر فردوسی در صفحات آغازین شاهنامه بخشی تحت عنوان «گفتار اندر فراهم آوردن کتاب» آورده است (ر.
گرچه مرگ قهرمان جنبة تراژیک دارد، امّا شاعر چنان این واقعه را تصویر کرده که این مرگ جنبة افتخارآمیز یافته است؛ چنانکه عنوان بخش مرگ ساتی را «ققنوس در آتش» نام گذاشته است، یعنی مرگی که نتیجهاش زایشی دیگر است: و ساتی و یاران آزادهاش به آتش سپردند جسم و روان به آهنگ ققنوس آتش خروش به مستی تهی خرق کردن نیکوست و آزادگان هریزادهاش که شد خیره چشم زمین و زمان چه گویم ز میخانة میفروش و ساتی سرافرازی آبروست (آرزو، 1390: 62) اینها مواردی هستند از عناصری که به اصطلاح ژرار ژنت بهصورت هم حضوری در ساتی برزن و شاهنامه نمود یافتهاند.