چکیده:
قرائن به جمیع اقسامش تأثیری انکارناپذیر در شکلگیری ظهور لفظی منابع نقلی دارد، ولی چگونگی این تأثیر با توجه به تعریف قرینه و تفکیک آن از ذوالقرینه و با توجه به اقسام قرائن محل بحث است. در آثار اصولیان از مذاهب مختلف به ضابطهای کلی در شناخت قرینه از ذوالقرینه میتوان رسید و در تقسیم قرائن، به دو مسیر مختلف برای دستهبندی قرائن و نحوه تأثیر آنها باید توجه کرد. در دستهبندی سنتی علم اصول، که در اصول فقه شیعه تکامل یافته است، هفت نوع تقسیم وجود دارد که بیشتر آنها ناظر به جنس قرینه است، ولی در دستهبندی دیگری که محققان اهل سنت مطرح کردهاند قرائن بر اساس نحوه تأثیر در دلالتِ ذوالقرینه به پنج قسم تقسیم شدهاند. نتیجه این گونه مطالعه تطبیقی آن است که بحث قرینهشناسی تکمیل شود و این نیازمند هر دو گونه بحث است؛ هم بحث از ماهیت و جنس قرینه، و هم بحث از نحوه دخالت آن در دلالت، تا در نهایت بتوان میان اجمال و ظهور، مرزبندی روشنی پدید آورد و ابعادی از نظریه تفسیر متن نزد اصولیان را روشن کرد. در هر دو بحث، تحلیل و بررسی انتقادی دیدگاهها نیز انجام شده است.
Context in all its forms has an undeniable effect on the formation of the verbal signification of narrated sources. However, considering the definition of context, its separation from what it belongs to and the types of context, the quality of the effect is debatable. In the works of Usuli scholars from different denominations, general criteria can be reached in recognizing the context from what it belongs to. And in dividing the context, two different ways of classification and quality of its effect should be considered. In the traditional classification of the science of the principles of jurisprudence, which has evolved in Shiism, there are seven divisions, most of which are related to the type of context, but in another classification proposed by Sunni scholars, it is divided into five types based on the quality of their effects on the signification of what context belongs to. The result of this comparative study is to help complete contextology, which requires two types of discussion; the discussion of the nature and type of context, and the discussion of the quality of its involvement in signification. Thus, in the end, a clear demarcation can be made between ambiguousness and unambiguousness, and some aspects of the theory of text interpretation by Usuli scholars can be clarified.
خلاصه ماشینی:
در دسته بندي سنتي علم اصول ، کـه در اصول فقه شيعه تکامل يافته است ، هفت نوع تقسيم وجود دارد که بيشتر آنهـا نـاظر به جنس قرينه است ، ولي در دسته بندي ديگري که محققان اهل سنت مطرح کرده انـد قرائن بر اساس نحوه تأثير در دلالت ذوالقرينه به پنج قسم تقسيم شده اند.
رکن اول در ماهيت قرينه اقتران ميان قرينه و ذوالقرينه را به صورت هاي مختلف تصور کرده اند که در اينجا نخست گزارش ، و سپس تحليل و بررسي خواهيم کرد: اول : اقتران حقيقي در قالب قيدهاي متصل لفظي مثل «رأيت اسدا يرمي »؛ دوم : اقتران حقيقي در قالب همراهي فهم عقلي يا عقلايي يا عرفي با فهم معناي لفظ ؛ سوم : اقتران حقيقي در قالب همراهي قـرائن حـالي، اعـم از ظـرف زمـاني و مکـاني مـتکلم و مخاطب ، و حالت آنها يا وضعيت حاکم در زمان صدور لفظ يا فهم معناي لفظ ؛ چهارم : اقتران اعتباري عرفي که بر اثر توجه به مثلا خاص منفصل و لزوم جمع ميان دليل عام و دليل خاص پديد ميآيد.
اما اصل تفکيک ميان قرائن بر اين اساس از سخنان برخي اصوليان برداشت ميشود که دلالت قرينه را دلالت وضعي نميدانند: «صيغ العموم قسمان منها ما يدل علي الاستغراق بالوضـع و منهـا ما يدل عليه لا بالوضع بل بواسطة قرينه » (زرکشي، بيتـا: ۶۲/۳؛ موسـوي خمينـي، ۱۴۱۵: ۷۶) و «دلالـة القرينة ليست دلالة وضعية » (فخر رازي، ۱۴۱۸: ۱۳۴/۱) اما ابن تيميه دلالت قرينه بر معناي خـودش را لحاظ کرده و گفته است قرينه ، يا وضع دارد مثل قرائن متصل لفظي، يا وضع ندارد مثل قرائن حالي و مقامي (ايمن ، ۱۴۳۱: ۱۶۸، به نقل از: ابن تيميه ، مجموع الفتاوي: ۱۱۷/۱).