چکیده:
هدف اصلی پژوهش حاطر بررسی ارتباط ویژگیهای شخصیتی با تجربههای
شناختی است و روش آن «بررسی تطبیقی» است. مرور پژوهشها نشان میدهد
وابستگیداشتن با نداشتن به میدان» بهعنوان دو ویژگی شخصیتی» موجب
ادراک متفاوتی از اشیاء میشود؛ یعنی تفسیر افراد از محیط در معنابخشیدن
به رویدادهای محیطی بهدلیل نظام سازهای متفاوت گوناگون است. در اهداف و
باورها نیز این تفاوت مشاهده میشود. همچنین یافتههایی که با بررسی تطبیقی
به دست آمده» نشان میدهد بین دیدگاه جورج کلی و علامه مصباح دربارة تجربة
شناختی تفاوت وجود دارد؛ کلی و دیگر پدیدارشناسان «ذهن» را بهعنوان فاعل
شناسا «شرط عینی» شناخت میدانند و برای شناخت تنها هویت «(پدیداری و
فنومنی» قائل هستند. حال آنکه در اندیشة اسلامی» بهویژه علامه مصباح, دخالت
«ذهن» در ادراک تنها در حد «شرط ذهنی» است؛ بهگونهای که بتوان آن شناخت
را به فرد نسبت داد و اینگونه نیست که «شناخت» تنها هویت فئومنی داشته و
با من و نفسالامر انطباقپذیر نباشد. در زمینه «باورها» و (اهداف)» نیز نقش
«فاعل شناسا» تنها ارتباط فرد با گزارة معرفتی را نشان میدهد و نقش انگیزشی
دارد؛ پنابراین ویژگیهای شخصیتی فاعل شناسا سبب نمیشود تجربههای
شناختی تنها هویت پدیدارشناختی داشته باشند.
The main purpose of this study is to investigate the relationship between personality traits and cognitive
Experiences. The research method is "comparative study". A review of research has shown that dependence or non-dependence on the field, as two personality traits, leads to different perceptions of objects; That is, in giving meaning to environmental events, due to different systems, people's interpretation of the environment is different. This difference is also observed in goals and beliefs. Also, the findings obtained by comparative study showed that there is a difference between the views of George Kelly and Allameh Mesbah in the field of cognitive experience; Kelly and other phenomenologists consider the "mind" as the cognitive subject as the "objective condition" of cognition, and to identify cognition merely as "phenomenal and phenomenal." However, in Islamic thought, especially Allameh Mesbah, the involvement of the "mind" in perception is merely a "mental condition", so that that cognition can be attributed to the individual, and it is not that "cognition" merely has a phenomenal identity and Not compatible with Numen and Nafsalamer. In the field of "beliefs" and "goals", the role of the "cognitive agent" only shows the relationship between the individual and the epistemological proposition and has a motivating role. Thus, the personality traits of the cognitive subject do not mean that cognitive experiences have only a phenomenological identity.
خلاصه ماشینی:
همچنین یافتههایی که با بررسی تطبیقی به دست آمده، نشان میدهد بین دیدگاه جورج کلی و علامه مصباح دربارهٔ تجربهٔ شناختی تفاوت وجود دارد؛ کِلی و دیگر پدیدارشناسان «ذهن» را بهعنوان فاعل شناسا «شرط عینی» شناخت میدانند و برای شناخت تنها هویت «پدیداری و فِنُومِنی» قائل هستند.
مقدمه انسان در زندگی خود شاهد تجربههای گوناگونی است؛ یکی از انواع تجربههای مدنظر انسانها، تجربهٔ شناختی است؛ یعنی اینکه مردم چه چیزی را ادراک و به آن توجه میکنند، رویدادهای زندگیشان را چگونه تعبیر و تفسیر میکنند و اهداف، راهبردها و طرحهای آنان برای نیل به آنچه میخواهند در آینده بدان دست یابند، کدام است (لارسن و دیگران، 2005، ص 413).
جورج کلی که مبدع این نظریه است، تأکید دارد بر اینکه هر فردی یک نظام سازهای دارد که این نظام سازهای، هم در محتوای سازهها با یکدیگر تفاوت دارند و هم Personal Constructs میدان خودمختاری بیشتری را نشان میدهند و تمایل کمتری برای ارتباط با دیگران دارند (همان).
روانشناسان شناختی برای پاسخ به این پرسش که چرا مردم در برداشت از محیط خود، حتی در سطح ادراک متفاوت هستند، این نکته را مطرح میکنند که فرد ادراککننده بهعنوان فاعل شناسا در بازنماییهای ذهنی و ادراک نقش دارد و چون مردم هنگام نگاهکردن به یک صحنه با هم تفاوت دارند، این تفاوت برداشت بهدلیل تفاوتهای فردی در ادراک است.
سپس برای اثبات ادعای خود پژوهشهای تجربی نیز انجام دادهاند که مؤید این ادعاست و در ادامه به برخی سساز آنها اشاره میشود: براساس پژوهشی درباره تفاوتهای فردی در سبک ادراکی، این نتیجه به دست آمد که افراد در سبک ادراکی دو دستهاند؛ وابسته به میدان در مقابل ناوابسته به میدان.