چکیده:
نسبت دین و سیاست، یکی از اصلی ترین ملاک ها و شاخص های تقسیم بندی و تحلیل جریانات فکری- سیاسی در طول تاریخ معاصر ایران بوده است. بر این اساس، هیچ جریان فکری و سیاسی قابل فهم و درک نخواهد بود مگر اینکه از درون مایه فکری آن در قبال نسبت دین و سیاست، رمزگشایی شود. از سوی دیگر علل و عوامل مختلفی در شکل گیری این جریان های فکری موثر بوده که طیف گسترده ای از عوامل را شامل می گردد. سئوال مقاله حاضر این است که چرا روشنفکران دینی در دوره قبل از انقلاب عمدتاً به دنبال همگرایی دین و سیاست با برقراری حکومت دینی بودنده اند. نگارندگان بر این باورند که روشنفکران دینی در این دوره، نه به عنوان یک اعتقاد به دینی باوری، بلکه در فضای پارادایم روشنفکری آن زمان به پیوند میان دین و سیاست اعتقاد داشته اند و این امر را می باید از نگاه اعتقادی به دین تفکیک نمود. در حقیقت عمده ترین علت این رویکرد روشنفکران قبل از انقلاب را می توان در بستر های فکری روشنفکری متاثر از فضای سیاسی و اجتماعی بیان نمود و نه اعتقاد عمیق این جریان فکری به دین دانست.
The relationship between religion and politics has been one of the main criteria and indicators for the division and analysis of intellectual-political currents throughout the contemporary history of Iran. Accordingly, no intellectual and political current will be comprehensible unless it is deciphered from its intellectual context in relation to the relationship between religion and politics. On the other hand, various causes and factors have been effective in the formation of these currents of thought, which include a wide range of factors. The question of the present article is why religious intellectuals in the pre-revolutionary period mainly sought the convergence of religion and politics with the establishment of religious rule. The authors believe that religious intellectuals in this period, not as a belief in religiosity, but in the atmosphere of the intellectual paradigm of that time believed in the link between religion and politics, and this should be distinguished from a belief in religion. In fact, the main reason for this approach of pre-revolutionary intellectuals can be expressed in the intellectual contexts influenced by the political and social environment, and not the deep belief of this current of thought in religion.
خلاصه ماشینی:
-مفهوم روشنفکری دینی سرعت و دامنه بسیار زیاد نفوذ کشورهای اروپایی در جهان اسلام در قرن ١٩ از سویی باعث پیدایش نوعی حیرت در میان مسلمانان شده و از سوی دیگر هاله ای از ترس و واهمه و در نتیجه نوعی شتابزدگی در چاره جویی را در میان آنها پدید آورد، توجه به مساله عقب ماندگی جهان اسلام اگرچه ابعاد گوناگون اقتصادی، نظامی و غیره را در کانون توجه مسلمانان قرار می داد، بی تردید بیش از همه بعد سیاسی آن توجه آنان را به خود جلب کرد(میراحمدی،١٣٩٠: ٢٠)، بنابراین بسیاری از دغدغه های نخستین منورالفکران معطوف به مساله سیاست شد و از آنجا که از دریچه دین به حل بحران می اندیشیدند نسبت دین و سیاست به عنوان مهمترین مساله در این میان مطرح گردید، الغای نظام خلافت عثمانی فروپاشی تمام بنای مربوط به جامعه سنتی تلقی شد و توجه به مساله دین و سیاست را دوچندان نمود.
شریعتی در جای دیگری این مقایسه را دوباره مطرح می کند و معتقد است حکومت و بینش سیاسی غرب پلتیک است که عبارت است از اداره دمکرات منشانه براساس خواست عموم است اما حکومت یا بینش شرقی عبارت است از یک قدرت رهبری کننده انقلابی و تربیت کننده و تغییر دهنده ارزشها و تربیت کننده مردم و تغییر دهنده روابط اجتماعی و سنت های منحط برای آماده کردن جامعه و تکامل دادن به افراد انسانی و رهبری و هدایت آنها به سرمنزلی دیگر(شریعتی، جامعه شناسی ادیان ، ص .