چکیده:
انقلاب اسلامی ایران، بهمثابه پدیدهای دینی، هم سویهای دینی و ماورائی دارد و هم سویهای تاریخی و اجتماعی و بنابراین نظریهای که در مقام فهم و توضیح آن برآید، بایستی بتواند این دو سویه را تبیین کند. متفکرین نوصدرایی (نظیر علامۀ طباطبائی، شهید مطهری و حمید پارسانیا) از یکسو با نظر به حکمت متعالیه و نوآوری در آن و از سویِ دیگر با نظر به وقوع انقلاب اسلامی، تلاش کرده تا در آثار مختلف خود، نظریهای تاریخی-اجتماعی دربارۀ انقلاب اسلامی صورتبندی کنند. در این مقاله تلاش شده تا با بهرهگیری از روششناسی بنیادین، پس از مروری بر تاملات حکمای صدرایی معاصر دربارۀ جامعه و تاریخ، شش مسئلۀ «هستیِ تاریخ و توضیح دینی نحوۀ تحول آن، نیروی محرک تاریخ، دورهبندی عام و خاص تاریخی، ظهور تجدد غربی و مراحل آن، نحوۀ مواجهه مسلمانان و ایرانیان با تجدد و نیروهای آن و ریشهها و بسترهای تاریخی انقلاب اسلامی» بررسی شود. در نتیجهگیری اشاره شده است که مطابق رویکرد نوصدرایی و مخصوصاً دیدگاه پارسانیا، انقلاب اسلامی محصول تغییر در نسبتِ نیروهای معرفتی و اجتماعی حاضر در جامعۀ گذشته و معاصر ایرانی بوده و امکان مواجهه فعال جهان اسلام با جهان مدرن را ایجاد کرده است.
The Islamic Revolution of Iran, as a religious phenomenon, has both religious and transcendent aspects, as well as historical and social aspects, and therefore a theory that can understand and explain it must be able to explain these two aspects. Sadraist thinkers (for example allame Tabatabaei, Morteza Motahhari and Hamid Parsania) on the one hand, considering the transcendent wisdom and innovation in it, and on the other hand, considering the Islamic Revolution, have tried to use historical-social theories about articulation of the Islamic Revolution. In this article, using the fundamental methodology, after reviewing the reflections of contemporary Sadraist scholars on society and history, six issues have been studied: 1) the existence of history and religious explanation of its evolution, 2) its driving force. History, 3) general and specific historical periodization, 4) the emergence of Western modernity and its stages, 5) how Muslims and Iranians face modernity and its forces, and 6) the roots and historical background of the Islamic Revolution. In conclusion, it is pointed out that according to the neo-Sadraist approach and especially Parsania's view, the Islamic Revolution is the product of a change in the ratio of epistemological and social forces in the past and contemporary Iranian society and has enabled the Islamic world to actively face the modern world.
خلاصه ماشینی:
در اين مقاله ، تـلاش شـده بـا بهـره گيـري از روش شناسـي بنيـادين ، پـس از مروري بر تأملات حکماي صدرايي معاصـر دربـارٔە جامعـه و تـاريخ ، شـش مسـئلۀ هستي تاريخ و توضيح ديني نحؤە تحول آن ، نيروي محرک تاريخ ، دوره بندي عام و خاص تاريخي، ظهور تجدد غربي و مراحل آن ، نحؤە مواجهۀ مسلمانان و ايرانيان با تجدد و نيروهاي آن و ريشه ها و بسترهاي تاريخي انقلاب اسلامي بررسي شود.
ازنظر پارسانيا، تاريخ مسير حرکت و پيامد اين جهان هاي متکثر اجتماعي است : صورت و معناي علمي به وساطت نفس انسان و گاهي نيز بـا تصـرفي کـه انسـان در آن ميکند، از سپهر معنوي و ثابت خود با افق حيات انساني وارد ميشود و عرصۀ هويت فرد و جامعه را تصرف ميکند.
در نمونـه اي ديگر که به ادامۀ اين مقاله نيز ارتباط دارد، پارسانيا به ابداعات فارابي در تحول فلسفۀ عملي يوناني به حکمت عملي و تعريف دو دانش خاص جهان اسلام يعني فقه و کلام (بـه عنـوان دانش هاي خاص ادارٔە مدينه ) (پارسانيا، ۱۳۹۶ ب : ۱۶۱) ذيل علـم مـدني اشـاره مـيکنـد (پارسانيا، ۱۳۹۶ الف : ۲۲۷) و نقش فقها را در تحولات نظامات اجتمـاعي جهـان اسـلام برجسته ميسازد: «تا پيش از دورٔە قاجار، در تاريخ ايران ، نظامات اجتمـاعي همـواره بـر دو نيروي عمده متکي بوده است : جريان استبداد ايلي -عشيره اي که بر محور عصبيت انسـجام داشته و شاه و دربار در رأس آن قرار داشته اند؛ و جريان مذهبي که بر اساس مواجهـه و فهـم ديني از عالم شکل گرفته و بر محور اجتهاد و فقاهـت عالمـان دينـي شـکل گرفتـه اسـت » (پارسانيا، ۱۳۸۹: ۹۷).