چکیده:
در عصر جهانیسازی، سازمانها از طریق توانمندسازی کارکنان قادر به پاسخگویی سریع به تغییرات در محیط میباشند. اهمیت موضوع توانمندسازی کارکنان در سازمانها و دستگاههای اجرایی کشور نیز موجب شده است تا فصل نهم قانون مدیریت خدمات کشوری به این امر اختصاص داده شود. بنابراین هدف این مقاله شناسایی راهبردهای توانمندسازی کارکنان است. روششناسی این مقاله، مرور ادبیات موجود درباره توانمندسازی کارکنان میباشد. در قانون مورد اشاره، در بخش اعظم موضوع توانمندسازی کارکنان، به مقوله آموزش پرداخته شده است. این در حالی است که عوامل و راهبردهای دیگری نیز وجود دارد که در این زمینه تاثیرگذار است. با توجه به پیشبینی شیوهها و الگوهای افزایش توان کارکنان در ماده 62 قانون مدیریت خدمات کشوری، میتوان الگوی جامعی را برای توانمندسازی کارکنان تدوین کرد. بر این اساس هشت راهبرد برای توانمندسازی کارکنان در نظام اداری ایران در این مقاله ارائه میشود که عبارتند از: تفویض اختیار و عدم تمرکز، مشارکت و استفاده از تیمهای کاری، دسترسی به اطلاعات و منابع، روشن بودن رسالت، چشم انداز، اهداف و ماموریتهای سازمان و وضوح نقش کارکنان، تشویق و پاداش مبتنی بر عملکرد، آموزش و ایجاد فرصت برای تجربه اندوزی، غنیسازی و معنیدار بودن شغل.
خلاصه ماشینی:
بر اين اساس هشت راهبرد براي توانمندسازي كاركنان در نظام اداري ايران در اين مقاله ارائه ميشود كه عبارتند از: تفويض اختيار و عدم تمركز، مشاركت و استفاده از تيمهاي كاري، دسترسي به اطلاعات و منابع، روشن بودن رسالت، چشم انداز، اهداف و مأموريتهاي سازمان و وضوح نقش كاركنان، تشويق و پاداش مبتني بر عملكرد، آموزش و ايجاد فرصت براي تجربه اندوزي، غنيسازي و معنيدار بودن شغل.
در اين فرآيند، فرهنگ توانمندسازي رشد کرده، تبادل اطلاعات به آساني صورت ميگيرد، اهداف مشخص، مرزهاي تصميمگيري روشن بوده، شايستگي در قالب تجربه و آموزش شکوفا شده و منابع کافي انجام کار در اختيار قرار گرفته و پشتيباني لازم توسط مديران عالي سازمان صورت ميگيرد.
(قاسمی، 1382) توانمندسازي شيوهاي است براي ايجاد روحيه مشاركت در كاركنان از طريق فرآيند دخالت واگذاري مسئوليت به آنها، اين شيوه كاركنان را تشويق ميكند كه در مورد كارهاي خويش، خود تصميم بگيرند و امكان كنترل بيشتري به كار داشته باشند.
( آنگوری، 2009) توماس و ولتهووس در يك پژوهش ارزشمند، چهار بعد از توانمندسازي رواني را در يك مدل مفهومي مشخص كردهاند: تاثير / احساس مؤثر بودن 5 ، احساس شايستگي/ كفايت نفس 6 ، عزم شخصي/ حق تعيين سرنوشت/ انتخاب 7 ، معنا داشتن/ معنادار بودن 8 1) تاثير/ احساس مؤثر بودن: منظور از تاثير اين است كه آيا انجام يك شغل يا وظيفه خاص، تغييري در كل كار به وجود ميآورد، هر قدر اعتقاد كــارمند بر اين تـاثير بيشتر باشد، انگيزش بيشتري را احساس ميكند.