چکیده:
مقاله ی حاضر به بررسی سیاست خاورمیانه ای حزب و عدالت و توسعه ترکیه و پیامدهای آن می پردازد. بعد از روی کار آمدن حزب عدالت و توسعه ، ترکیه سیاست خارجی فعال منطقه ای را در کنار سیاست سنتی غرب گرایی خود در پیش گرفت . این مهم نشان داد که این کشور علاوه بر تلاش برای ایفای نقش فعالتر در تحولات منطقه ی خاورمیانه ، همواره به دنبال منافع ملی خود است که در راستای منافع کشورهای غربی و اسراییل قرار میگیرد. این امر در سیاست خارجی حزب عدالت و توسعه ، نشان از این امر مهم دارد که در نظام آنارشیک بین الملل ، حزب عدالت و توسعه نیز خودیاری را که از اصول اساسی نظم آنارشیک است مدنظر قرار داده است . سوال اصلی نوشتار حاضر این است که سیاست خاورمیانه ای حزب عدالت و توسعه چه تاثیراتی بر خاورمیانه داشته است ؟ بررسیهای این مقاله نشان خواهد داد که با توجه به رفتارهای حزب عدالت و ترکیه در عرصه سیاست خارجی، رویکردهای این حزب زمینه ساز تقابل و واگرایی در منطقه ی خاورمیانه بوده است . این مقاله همچنین ، نشان خواهد داد هرچند ترکیه در راستای تبدیل شدن به قدرت مسلط منطقه در حال تلاش است ولی با سیاست دو پهلوی حزب عدالت و توسعه و همچنین ناهمگنی کشور ترکیه با کشورهای منطقه کسب این هدف برای این کشور با مشکلات بسیاری همراه خواهد بود. نوع روش تحقیق نیز توصیفی- تحلیلی خواهد بود.
خلاصه ماشینی:
با اين حال ، با توجه به ريشه هاي اسلامي حزب عدالت و توسعه ، دولت اردوغان گاهي خواسته يا ناخواسته به ابراز تمايل هاي اسلام گرايانه در عرصه سياست خارجي اندام کرده است ؛ هر چند که تلفيق اين ملاحظات با منافع سياسي و اقتصادي برآورد دقيق از جايگاه اسلام گرايي در خط مشي دولت را مشکل مي کند.
با پيروزي مجدد حزب عدالت و توسعه و تأييد اصلاحات مد نظر اين حزب در قانون اساسي ترکيه از سوي مردم اين کشور در سپتامبر ٢٠١٠ ،روند کنوني سياست خارجي ترکيه که برخي از آن به «نوعثماني گرايي» ياد مي کنند، تا چند سال آينده نيز تداوم يابد و همچنان اثربخشي خود را روي معادلات منطقه اي و بين المللي داشته باشد.
در واقع ، با وقوع بيداري اسلامي ، حزب عدالت و توسعه رغبت فزاينده اي نسبت به همگرايي با جهان اسلام و خاورميانه نشان داد، حوزه اي که از يک سو ترکيه را علاقمند به ايفاي نقش مرکزي در بطن تحولات سياسي کرده و از سوي ديگر نشان دهنده تجديدنظرطلبي در سياست خارجي ، توجه به جنبش ها و نهادهاي مدني و اعلام حمايت از نارضايتي هاي مردمي در کنار برقراري ارتباط با دولت هاي منطقه است .
اما مهم ترين دارايي ترکها در راستاي تبديل شدن به قدرت مرکزي و حفظ اين موقعيت را مي توان بحران هاي خاورميانه دانست که سياست خارجي ترکيه آنها را شناسايي مي کند و مورد استفاده قرار ميدهد.