چکیده:
تحقیق حاضر سعی دارد نقش علوم انسانی را در توسعه سیاسی جمهوری اسلامی ایران مورد بررسی قرار دهد. در این راستا، سوال اصلی این گونه مطرح شده است که علوم انسانی چه تاثیر بر توسعه سیاسی جمهوری اسلامی ایران داشته است ؟ در پاسخ مقدماتی این فرضیه مطرح شده است که وجود عوامل و متغیرهای منفی تاثیرگذار در بعد آموزشی، پژوهشی و ... باعث شده است تا علوم انسانی تاثیر چندانی در توسعه سیاسی جمهوری اسلامی ایران نداشته باشد. روش تحقیق حاضر نیز مبتنی بر روش توصیفی - تحلیلی خواهد بود. به طور کلی، عواملی همچون خلط اسلامیسازی و بومیسازی، ناکارآمدی علوم انسانی صادراتی غرب ، فقدان روش شناسی مناسب علوم انسانی اسلامی، نقش کم رنگ پژوهش در علوم انسانی، محدودسازی روش تحقیق در علوم انسانی به روش تجربی، چالش های نهادی و مشکلات آموزشی علوم انسانی باعث شده است تا نقش و تاثیر گذاری علوم انسانی بر روند توسعه سیاسی در جمهوری اسلامی ایران با موانع و محدودیت های بسیاری مواجه شود.
خلاصه ماشینی:
به طور کلي، عواملي همچون خلط اسلاميسازي و بوميسازي، ناکارآمدي علوم انساني صادراتي غرب ، فقدان روش شناسي مناسب علوم انساني اسلامي، نقش کم رنگ پژوهش در علوم انساني، محدودسازي روش تحقيق در علوم انساني به روش تجربي، چالش هاي نهادي و مشکلات آموزشي علوم انساني باعث شده است تا نقش و تاثير گذاري علوم انساني بر روند توسعه سياسي در جمهوري اسلامي ايران با موانع و محدوديت هاي بسياري مواجه شود.
اين مشکل از آنجا نشأت ميگيرد که علوم انساني برخلاف علوم رياضي و طبيعي حوزه بسيار پيچيده و متنوعي از داده هاي نامعين ، کم و بيش مبهم ، متغير و معطوف به دوره هاي مختلف تاريخي را شامل ميشود که اولا آگاهي نسبت به تمامي آنها غيرممکن است و ثانيا وجود آنها براي ساخت نظريه لازم و ضروري ميباشد.
زماني ميتوان مدعي شد که يک انديشه گر توليد علوم انساني به کارافزار روش تحقيق پيشرفته مجهز است که او از چنان اقتدار علمي و تسلط بر مباني و مفاهيم معرفتي و نظريه هاي يک حوزه خاص علمي برخوردار شده است که با بهره گيري از لايه اي از اين فلسفه ها و تفسيرهاي بنيادين و مقايسه هست ها با بايدها، با پرسش ها يا فرضيه ها و چالش هايي مواجه ميشود که با بازگشت روشمند به منابع دست اول و در سايه زيست عيني با واقعيات مرتبط با آن حوزه و موضوع ، درصدد رسيدن به مجموعه اي از حقايق و معارف برميآيد(ميرزايي، ١٣٩١: ١٠١).
نقش منازعه ميان جهان بيني اسلامي و تفکر غربي در علوم انساني به طور کلي فلسفه بر علم تأثيرگذار است و اين تأثير در قالب شکل گيري چارچوب هاي پارادايمي، انجام ميشود.