چکیده:
یکی از شاخههای مهم نقد جغرافیایی، نظریۀ ساختار اُفق میشل کولو است. اُفق؛ بیانگر مرزهای منظره و منعکسکنندۀ حالات درونی و منظرههای انتزاعی فرد است و در شناخت آن باید به «وجه پنهان» پدیدهها توجه کرد. منظره در دیدگاه کولو ترکیبی از واقعیّت و تخیّل است و به همین دلیل هر شخص و هر نویسندهای منظرۀ خاص خود را از فضای پیرامونش دارد شعر پسینگاهی 2 از باباچاهی؛ فضایی جغرافیایی است که در آن چند مضمون و شبکه معنایی در ارتباط باهم منظرۀ غروب را ایجاد کردهاند. هدف از این پژوهش توصیف منظرۀ غروب و کشف افقهای درونی و بیرونی این شعربا توجه به حالات شاعر است. روش انجام پژوهش توصیفی است. در بخش تحلیلی پژوهش؛ با بسط افقهای شعر، ارتباط میان تاریکی، مرگ، ناقوس، پرنده، تقدّس فضا و غروب را نشان داده میشود و هرکدام از وجوه پنهان و پیدای منظرۀ غروب، در ارتباط باهم تحکیم و تفهیم میشود.
One of the most important branches of geographical critique is Michel Colo's theory of horizon structure. horizon It expresses the boundaries of the landscape and reflects the inner states and abstract landscapes of the individual, and in recognizing it, one must pay attention to the "hidden side" of the phenomena. Landscape in Kolo's view is a combination of reality and imagination, and for this reason, each person and each writer has his own view of the space around him. It is a geographical space in which several themes and semantic networks have been created in relation to each other to create a sunset landscape. The purpose of this study is to describe the sunset scene and discover the inner and outer horizons of this poem according to the poet's moods. The research method is descriptive. In the analytical part of the research; By expanding the horizons of the poem, the connection between darkness, death, bell, bird, the sanctity of space and sunset is shown, and each of the hidden and visible aspects of the sunset scene is consolidated and understood in relation to each other.
خلاصه ماشینی:
ادبیات پارسی معاصر، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی دوفصلنامة علمي (مقالۀ علمي ـ پژوهشي)، سال 12، شمارة 1، بهار و تابستان 1401، 259– 278 تحلیل منظرۀ غروب در شعر «پسینگاهی 2» از علی باباچاهی باتوجهبه نظریۀ ساختار افق میشل کولو مهران عالیوند 1 کاظم دزفولیان 2 ، قدرتالله طاهری 3 چكيده یکی از شاخههای مهم نقد جغرافیایی نظریۀ ساختار افق میشل کولو (M.
منظره در دیدگاه کولو ترکیبی از واقعیت و تخیل است و به همین دلیل هر شخص و هر نویسندهای منظرۀ خاص خود را از فضای اطرافش دارد.
در این پژوهش کوشش بر آن است منظرۀ غروب در شعر «پسینگاهی 2» از مجموعهشعرِ صدای شن علی باباچاهی، باتوجهبه نظریۀ ساختار افق و منظرۀ میشل کولو، تبیین شود.
همچنین، ژاله کهنموییپور و بهناز خواجوی در مقالهای با نام «بازنمایی فضا و هویت شهری در شعر سپانلو براساس رویکرد نقد جغرافیایی» (1398) بر آناند که سپانلو در اشعـارش نگاهی اسطورهای به تهران دارد و از این نگاه برای بیان دردها و ناملایمات اجتماعی استفاده میکند.
سعی نویسندگان بر آن است که با تکیه بر اندیشههای میشل کولو درباب جغرافیای ادبی و با بررسی پارهای از شعرهای سپانلو، بهعنوان شاعری مدرن و توانا، به بررسی چگونگی انعکاس حضور تهران در شعر او و چگونگی نگاه وی به این شهر بپردازند.
پدیدارشناسی به کولو نشان داد که افق هم فضای جدیدی است هم آگاهی درونی انسان را دربرابر زمان و در ارتباط با دیگران تعریف میکند.
«بههرشکل، فرضیۀ من این است که نظام معنایی شعر بر ساختاری شبیه به ساختار ادراکی ما استوار شده است؛ هرچندکه بهمثابۀ فضای معنا همیشه در ارتباط با معنای فضا شکل میگیرد» (کولو 1398: 121).