چکیده:
هویت معاصر ایرانیان در نسبت با گذشته خود و نیز تعامل با مناسبات جهانی و در عین حال ارتباط آن با توسعهیافتگی، موضوع مباحث مختلفی بین اندیشمندان بوده است. «فرهنگ رجایی» در کتاب «اندیشه و اندیشهورزی» با الهام از «قانون عقل جهانداری» در نامه تنسر به مثابه مبنایی نظری و معادل اصول علم سیاست در دنیای کنونی، به تأملات نظری در این باب همت گماشته است. دغدغه مهم وی، آسیبشناسی وضعیت کنونی حاکم بر مناسبات فکری ایرانیان و ارائه طریق در جهت ایفای نقشی فعال در روابط فیمابین کشورهاست تا ایشان به آنچه بازیگری در عرصه سیاست خوانده میشود، نائل گردند. بدین منظور وی با بهرهگیری از میراث فکری گذشته تلاش دارد پیوندی بین نظر و عمل را که در خدمت رشد آدمی و به تعبیری انسانورزی باشد، پیشنهاد نماید؛ روندی پویا و البته بیپایان که در باور وی حتی کشورهای موسوم به جهان توسعهیافته نیز در میانه آن قرار دارند. نوشتار حاضر ضمن تأملی در اثر مذکور، برخی از پرسشهای پیش رو را که برآمده از دغدغههای مولف است، مورد بحث قرار میدهد. با این حال تلاش ستودنی مولف از حیث امکان سازگاری بین اجزای مختلف اندیشه نکات قابل نقدی نیز دارد که مورد اشاره قرار خواهد گرفت.
The contemporary identity of Iranians in relation to their past as well as their interaction with global relations and at the same time its connection with development, has been the subject of various discussions among thinkers. In the book "Thought and Thinking", "Farhang Rajaei" inspired by the "The Law of World Governance Reason" in Letter of Tansar as a theoretical basis and equivalent to the principles of political science in the current world, has addressed reflections of thinkers from Iran and the world. His main concern is the pathology of the current situation governing the intellectual relations of Iranians and providing a way to play an active role in relations between countries so that they can achieve what is called playing in politics. To this end, he uses the past intellectual heritage try to suggest a link between thought and action that serves humanization and, in a sense in a dynamic and, of course, the endless process in which, in his opinion, even the so-called developed world countries are in the middle of that. The present paper, while reflecting on the above work, discusses some of the questions that arise from the author's concerns. However, the author's commendable effort in terms of the possibility of compatibility between the various components of the idea also has some points that will be mentioned.
خلاصه ماشینی:
از نظر مؤلف، چه در جهان بهاصطلاح توسعهیافته و چه در کشورهایی از قبیل ایران، گاهی سؤال از وضعیت موجود و چرایی آن دچار کژتابی است؛ سؤالاتی از قبیل اینکه «چرا ما عقب ماندهایم؟»، «چگونه غرب پیشرفت کرد؟»، «چگونه میتوانیم به آنها برسیم؟»، یا حتی پرسش ظاهراً دقیق «ما چگونه ما شدیم»، نهفقط مملو از دریغناکی نسبت به وضعیتی است که با وضعیت موجود کشورمان متفاوت است، بلکه مشوق خودبیزاری یا عصبانیت است که موجب میشود درقبال ارزشهای خود کافر (بهمعنی غیرشاکر، قدرناشناس، یا حداقل بیتفاوت) باشیم و این وضعیتِ واکنشی به نتیجۀ مطلوب نمیرسد (رجایی 1398: 16).
این مسئلهشدن آدمی برای خود، چنانکه ماکس شلر و مارتین هایدگر نیز اظهار کردهاند، ممکن است لزوماً به پاسخی معین هم منجر نشود، چراکه اصلاً از نظر آرنت سؤال از ماهیت آدمی پاسخدادنی نیست و انسان اگر هم ماهیتی داشته باشد، تنها خداوند میتواند آن را تعریف کند (Arendt 1998: 10).
همچنین، از حیث تأکید بر اهمیت ایران در این خصوص طی سدههای مختلف با همۀ فراز و فرودهای آن، این سؤال به ذهن متبادر میشود که آیا میانجیبودن جهان ایرانی درطول تاریخ (همان: 384)، بر فرض که مختص ایران بوده باشد، لزوماً توانسته است به برآمدن نگاهی ترکیبی و ایجابی مدد رساند؟ شاید به همان میزان که این پیچیدگی ابعاد هویتی بر غنای فرهنگ و تمدن ایرانی افزوده است، اتخاذ رویکردی مناسب برای حل مسائل را نیز بغرنجتر کرده باشد.