خلاصه ماشینی:
"زیرا در تصورات قومی،شاه نماد اندیشهء خیر زمینی است و از سوئی قهرمان نیز مظهر خیر است و آنگاه که بین آندو،بهواسطهء ازدواج با پسر و یا دختر شاه یا حتی بیواسطه مثل ازدواج با خود شاه،اتصال صورت میگیرد؛ تکامل و تعالی حاصل میشود.
همانطور که قبلا هم گفتیم در ابتدای داستان نظم و اعتدال برقرار است اما یک عامل مخرب و اهریمنی آن را برهم میزند و بعد جدال قهرمان(خیر)با شر آغاز میشود و درنهایت قهرمان خیر،پیروز و سربلند از آزمایشهای متعدد،سعادت از دست رفته را برای فرد یا جمع باز میآورد.
در اینجا دو حالت رخ میدهد:یا قهرمان قصه بعد از طی مسیری طولانی،بدون توقف به سرزمینی میرسد که حوادث بعدی در آن اتفاق میافتد،یا در راه رسیدن به آن مکان،دچار وقفههای کوتاهی نیز میشود اما این وقفهها، هیچ خللی به جریان اصلی داستان وارد نمیکند.
مثلا گاه در افسانهای، اجزاء چهارم و پنجم پسش از جزء دوم اتفاق میافتند،چنانکه در افسانهء«حسم کچل و کره هولی»پس از بههم خوردن اعتدال و نظم زندگی(مرگ مادر)زنبابا به همراه فردی قصد میکند حسن را آزار دهند اما هربار کره اسب هولی او را از ماوقع آگاه میکند و خطر دفع و رفع میشود،حرکت اتفاق میافتد و حسن با کره اسبش از شهر و مکان اولیه خود خارج میشود و سیر افسانه ادامه مییابد؛یعنی حسن دوباره مراحل چهارم و پنجم را از سر میگذراند.
از زنبابا میپرسد:«به غیر از این دختر،دختر دیگری در خانه ندارید؟»زنبابا میگوید:«نه*همین یکی دختر عزیزدردانهء من است که ماه بر پیشانی دارد!»وزیر میبیند چارهای نیست و فرمان پسر شاه است و او باید اطاعت کند."