چکیده:
هدف پژوهش حاضرپاسخ به شبهه معرفتشناختی و وجودشناختی کانت با تأکید بر ظرفیتهای فلسفۀ صدرالمتألهیناست.روش پژوهش توصیفی-تحلیلی بوده و علاوه بر مقایسه مبانی دو فلسفه کانت و صدرا، نشان داده شد که چنانکه فلسفه صدرایی به غرب منتقل شده بود، شاید نسبیتگرایی روند و روال دیگری پیدا میکرد و میتوانست تاریخ تفکر بشری را به سمت و سوی دیگری سوق دهد. نتایج حاکی از آن است که اصول تفکر کانت با نقدهای کلی مواجه شده، اما فلسفهای با اصول مستدل متقابل، در مقابل آن رخنمایی نکرده است. فلسفۀ صدرا قادر است نظام فکری کانت را به چالش کشاند و پاسخهای متفاوتی بر هستی و شناخت آن ارائه دهد. نحوۀ شناخت و علم در فلسفۀ صدرایی اعتقاد کانت بر تقدم ذهن بر اشیاء را دچار چالش میسازد. تلقی صدرا بر عَرَض به عنوان شأنی از جوهر، مکمّل نقد مکتب فلسفی صدرایی بر شناختشناسی کانت است که متعلقِ شناخت را تنها عوارض اشیاء و نه جوهر آنها میدانست.
The purpose of the present study is to answer Kant’s epistemological and ontological misconception with emphasis on the potentials of Sadr ul-Muta’allihin’s philosophy. The method of study is descriptive analysis and in addition to making a comparison between the philosophy of Kant and Sadra, it showed that if Sadraii philosophy had been transferred to the West, perhaps relativism would have adopted a different approach and could have led the history of human thinking to another direction. The results indicate that principles of Kant’s thinking have faced general criticisms but no philosophy with substantial and valid arguments has yet emerged against that. Philosophy of Sadra is capable of challenging the intellectual doctrine of Kant to provide different answers about the existence and cognition. The method of cognition and science in Sadraii philosophy challenges Kantian belief in the priority of mind over objects. Sadra’s interpretation of the accident as an aspect of the substance, completes his criticism of Kant’s epistemology who recognized only the accidents of objects and not their substance as belonging to identification.
خلاصه ماشینی:
مهم ترين نکته اين که کانت با اعتقاد به اصل «وجود، افزايشي بر چيزي نيست »٤، به نظريه اي رسيده که ً در فلسفۀ اسلامي دقيقا معادل اصالت ماهيت است ، يعني وجود را اعتبار ذهن و ماهيت را حقيقت مي داند .
معقولات ثانيۀ فلسفي يکي از نظرات کانت اين بود که امکان شناخت مابعدالطبيعه براي عقل نيست ، چرا که نه قضيۀ ماقبل مفهومي و ساختۀ ذهن است و نه قابل تجربه .
ذهن در فلسفۀ صدرا طرح مسئله ابتکاري اتحاد عاقل و معقول ملاصدرا اين ظرفيت را به حکمت متعاليه داده است که از موضع معرفت شناسي نيز، فلسفه اي نوين ، طراحي ميکند.
ً ولي اگر مقصود کانت اين است که وجود اصلا محمول حقيقي نيست ، يا به تعبير ديگر، ما حقيقتا نمي توانيم از وجود، محمولي داشته باشيم که بر موضوع خود، انطباق يابد و از آن ، قضيه اي تشکيل گردد که از يک واقعيت عيني حکايت کند، اين سخن نادرست است ، زيرا بر طبق اصول مستدل حکمت صدرايي ، ما معتقد به اصالت وجوديم و وجود، تنها در ذهن بر ماهيت افزوده است (ملاصدرا، ۱۳۸۳، ج ۱، ص ۳۲).
۵- يکي از صحبت هاي کانت اين بود که امکان شناخت مابعدالطبيعه براي عقل نيست ، چرا که نه قضيه ماقبل مفهومي و ساخته ذهن است و نه قابل تجربه .