خلاصه ماشینی:
مسئله این است که ما در سنجش دین و دینداری ایرانیان باید ناظر به معنایی از دین که در ایران وجود دارد یعنی اسلام، تشیع و مانند آن پژوهش کرده و از این زاویه، ابعاد اجتماعی، فرهنگی و تاریخی دین را هم بررسی کنیم.
رویکرد دینی به عنوان یک پدیده شخصی و فردی در جهان سکولار لحاظ میشد و در آنجا رو به افول بود، اما در پایان قرن بیستم، نقطه عطفی به نام انقلاب اسلامی ابتدا در جهان اسلام و در ایران مشاهده شد و مقاومتی سیاسی و اجتماعی در سطح ملی ایجاد کرد؛ پدیدهای که در چارچوب مفاهیم مدرن و غربی نبود؛ یعنی یک حرکت سیاسی بود و هویت دینی هم داشت.
طی قرن بیستم، حرکتهای سیاسیای که در کشورهای غیرغربی انجام میشد، مدل خود را در مفاهیم سیاسی مدرن سکولار و غیردینی، مثل ناسیونالیسم، سوسیالیسم و مانند اینها جستوجو میکردند، اما انقلاب اسلامی پدیده جدیدی بود که رخ داد و بعد هم بهسرعت امواج خود را در کشورهای مختلف و ازجمله در آمریکای لاتین منتشر کرد که به تبع آن بحث الهیات رهاییبخش مطرح شد.
بعد از انقلاب روشنفکران غربی که از یک سکولاریسم عریان برخوردار باشند، کمتر داشتیم و این جریانها بیشتر ناگزیر بودند تحت پوشش دین تقابلهای خودشان را انجام بدهند و وقتی که این حضور در برابر حرکت یا فرهنگ انقلاب از ناحیه این جریانها گسترده میشد باز در مقاطع مربوط به همین مناسک دینی بود که انقلاب شروع به دفاع از هویت خود میکرد؛ بنابراین این سطح از دینداری پیشینه تاریخی ندارد یا موارد مشابه آن بسیار کم و اندک است.