چکیده:
هدف این پژوهش تعیین اثربخشی گروه درمانی مبتنی بر آرامسازی حالت بر کاهش پرخاشگری نوجوانان پسر تحت پوشش سازمان بهزیستی بود. روش پژوهش نیمه آزمایشی، پیشآزمون- پسآزمون و پیگیری سه ماهه با گروه آزمایش و گواه بود. جامعه آماری پژوهش 38 نوجوان پسر 12 تا 18 ساله تحت پوشش مجتمع فرهنگی-تربیتی آشیانه رحمت الهی در منطقه 11 اصفهان در سال 1398 بود. با استفاده از روش نمونهگیری هدفمند، 24 نفر از نوجوانان که نمره بالا در پرسشنامه پرخاشگری کسب کرده بودند، انتخاب و به طور تصادفی در دو گروه 12 نفره آزمایش و گواه جایگزین شدند. ابزارهای پژوهش شامل پرسشنامه پرخاشگری باس و پری (1992) بود که در سه مرحله پیشآزمون، پسآزمون و پیگیری توسط هر دو گروه تکمیل شد. برنامه درمان مبتنی بر آرامسازی حالت آپشه و دیمئو (2012) در 9 جلسه هفتگی 75 دقیقهای برای گروه آزمایش اجرا شد. دادهها با استفاده از تحلیل واریانس مختلط با اندازهگیری مکرر تحلیل شد. نتایج نشان داد که درمان مبتنی بر آرامسازی حالت در کاهش نمره کلی پرخاشگری (23/23F=، 0001/0P=) و خرده مقیاسهای آن شامل پرخاشگری فیزیکی (98/5F=، 005/0P=)، پرخاشگری کلامی (75/3F=، 043/0P=)، خشم (45/8F=، 002/0P=) و خصومت (97/9F=، 0001/0P=) تاثیر داشته و این تاثیر تا مرحلهی پیگیری نیز پایدار مانده است. از آنجا که درمان مبتنی بر آرامسازی حالت مهارتهایی شامل تنفس ذهن آگاهانه، گسلش هیجانی، گسلش شناختی، پذیرش و متعادل کردن باور به سمت باورهای جایگزین کاربردی را به نوجوانان پرخاشگر آموزش میدهد، میتواند در کاهش پرخاشگری و ابعاد آن موثر باشد.
Aim: The purpose of this study was to determine the effectiveness of mode deactivation group therapy (MDT) on reducing aggression of boy adolescents covered by Welfare Organization. Method: The research method was quasi-experimental, pretest-posttest and three-month follow-up with experimental and control groups. The statistical population of the study was 38 adolescent boys, age range 12-18 years, who covered by cultural-educational complex of Ashiyane-Rahmate-Elahi in region 11 of Isfahan, Iran, in 2019. Using purposeful sampling, 24 adolescents who have high score on the aggression questionnaire were selected and randomly assigned into experimental and control groups (12 participants in each group). Research tools included aggression questionnaire (Buss and Perry, 1992) which were completed in three phase by two groups. Apache & Di Meo (2012) Mode Deactivation Therapy program was run for the experimental group in nine weekly 75-minute sessions. Data were analyzed using mixed model repeated measures analysis of variance. Results: Results indicated that the MDT had a significant effect on decreasing reduced general aggression score (F = 23.23, P = 0.0001) and its subscales include physical aggression (F = 5.98, P = 0.005), verbal aggression (F = 3.75, P = 0.043), Anger (F = 8.45, P = 0.002), and hostility (F = 9.97, P = 0.0001) and this effect remained stable at follow- up. Conclusion: Since mode deactivation group therapy teach skills such as mindfulness breathing, emotional defusion, cognitive defusion, acceptance, and balancing beliefs toward alternative beliefs, it can be effective in reducing aggression and its dimensions.
خلاصه ماشینی:
نتايج نشان داد که درمان مبتني بر آرام سازي حالت در کاهش نمرة کلي پرخاشگري (٢٣٢٣=F، ٠٠٠٠١=P) و خرده مقياس هاي آن شامل پرخاشگري فيزيکي (٥٩٨=F، ٠٠٠٥=P)، پرخاشگري کلامي (٣٧٥=F، ٠٠٤٣=P)، خشم (٨٤٥=F، ٠٠٠٢=P) و خصومت (٩٩٧=F، ٠٠٠٠١=P) تأثير داشته و اين تأثير تا مرحله ي پيگيري نيز پايدار مانده است .
ازآنجاکه درمان مبتني بر آرام سازي حالت مهارت هايي شامل تنفس ذهن آگاهانه ، گسلش هيجاني، گسلش شناختي، پذيرش و متعادل کردن باور به سمت باورهاي جايگزين کاربردي را به نوجوانان پرخاشگر آموزش ميدهد، ميتواند در کاهش پرخاشگري و ابعاد آن مؤثر باشد.
Cognitive behavior therapy درمان نوجوانان در هر محيطي که باشند دشوار است اما گاه اين دشواريها با مشکلات جدي و پيچيده اي که به همراه طوفان هاي مهيب ناشي از توسعۀ اجتماعي و فردي و تغييرات فاحش هيجاني در نوجوان صورت مي گيرد، ابعاد گسترده اي پيدا ميکند و چالش با نوجوانان را به سطح بسيار بالاتري ميرساند.
يکي از منحصربه فردترين نگرش هاي MDT، نقش فعالي است که نوجوان در درمان ايفا ميکند به اين ترتيب که فعالانه درگير ايجاد مفهوم سازي در مورد مشکلات خود ميشود و متوجه ميشود که باور او تأثير زيادي بر رفتارش دارد؛ بنابراين نوجوان ميتواند بين ترس ها و چيزهايي که از آن ها اجتناب ميکند، ارتباط کاملي برقرار کند و محرکهاي هوشيار و ناهوشيار رفتارهاي خود را شناسايي کند (آپشه و دي مئو، ٢٠١٢؛ ترجمه رباني، ١٣٩٧).