چکیده:
استاد پارسانیا در «روششناسی بنیادین» شیوه شکلگیری نظریات علمی را دنبال میکند، درحالیکه از منظر ایدهآلیستها معرفت، هستی را رقم میزند. نمونههایی از تلفیق مارکسیتها هستی را مقدم میدانند و در نگاه نوکانتیها نحوهای از تعامل هستی و اندیشه در تکوین نظریه توضیح داده میشود. استاد پارسانیا براساس بنیادهای نظری صدرالمتالهین، قائل به حضور هستی و اندیشه ـ با هم ـ در شکلگیری و تحقق نظریه است. مسئله این پژوهش آن است که روششناسی بنیادین مبتنی بر کدام مبنای نظری از حکمت متعالیه، «تکوین لحظه حال» (نظریه محققشده» را به این نحو توضیح میدهد؟ و نحوه ارتباط این دو عامل را چگونه تبیین میکند؟ حکمت متعالیه با چه ظرفیتی میتواند این نظریه را تفسیر نماید؟ روش این مقاله توصیفی ـ تحلیلی بوده و در نهایت نشان داده است: «نفسالامر» نظریات اجتماعی که روششناسی بنیادین از آن سخن میگوید «هستیهای اعتباری» است که در نتیجه اعتبارات انسانی و حرکت جوهری تحقق مییابد. این هستیهای اعتباری در مرتبه نفس عالم و مرتبه فرهنگ (جهان اجتماعی) به یک وجود موجودند و بنا بر نوع تعامل نظر و عمل در «نوع اخیر محقق» و «جهان اجتماعی»، امکانهای مختلفی از نسبت هستی و مفهوم در نظریه به وجود میآید.
Professor Parsaniya supports the formation of scientific theories in "Basic Methodology", while from the perspective of idealists, knowledge determines existence. Some Marxists give priority to existence, and in the view of neo-Kantians, the interaction between existence and thought is explained in the formation of theory. Based on the theoretical foundations of Sadr al-Muta’allehin, Professor Parsaniya believes in the presence of both existence and thought in the formation and realization of theory. The research question is: based on which foundations of transcendental wisdom does basic methodology explain the "formation of the present moment" (realized theory) this way? How does it explain the relationship between these two factors? Using which capacity can transcendental wisdom interpret this theory? Using the descriptive-analytical method, the paper has finally shown that "the actual fact" of social theories that basic methodology speaks of includes "relative entities" which are realized as a result of human’s considerations and substantial motion. These relative entities exist at the level of the soul of the world and the level of culture (social world). According to the type of interaction between theory and practice in the "final type of the realized" and "social world", there are different possibilities of the relationship between existence and concept in theory.
خلاصه ماشینی:
مسئله اين پژوهش آن است که روششناسي بنيادين مبتني بر کدام مبناي نظري از حکمت متعاليه، «تکوين لحظه حال» (نظريه مُحقَقشده» را به اين نحو توضيح ميدهد؟ و نحوه ارتباط اين دو عامل را چگونه تبیین ميکند؟ حکمت متعاليه با چه ظرفيتي ميتواند اين نظريه را تفسیر نماید؟ روش اين مقاله توصيفي ـ تحليلي بوده و در نهايت نشان داده است: «نفسالامر» نظريات اجتماعي که روششناسي بنيادين از آن سخن میگوید «هستيهاي اعتباري» است که در نتيجه اعتبارات انساني و حرکت جوهري تحقق مييابد.
حکمت متعاليه، روششناسي بنيادين، نظر و عمل، هستي و انديشه، جهان اجتماعي مقدمه استاد پارسانيا در نظريه خود با عنوان «روششناسي بنيادين» به بررسي نحوه شکلگيري و تکوين نظريات علمي ميپردازد که به مدعاي اين روششناسي، هر نظريه در مسير شکلگيري و تکوين، از برخي مباني معرفتي و نيز زمينههاي غيرمعرفتي بهره ميبرد.
مسئله اين پژوهش ابتدائاً آن است که روششناسي بنيادين با تکيه بر کدام بنيادهاي نظري ميتواند «تکوين لحظه حال» را (نظريه محققشده) به اين نحو توضيح دهد؟ و با چه ظرفيتي از حکمت متعاليه شکلگيري نظريه را در تعامل دو عامل وجودي معرفتي و غيرمعرفتي ميداند؟ همچنين نحوه ارتباط اين دو عامل براساس اين مباني چگونه قابل توضيح است؟ «لحظه حال» چه نسبتي با گذشته (ابعاد تاريخي ـ اجتماعي) و يا احياناً چه نسبتي با آينده دارد؟ هدف از تدوين اين مقاله، بررسي مباني فلسفي «روششناسي بنيادين» در نسبت بين مفهوم (مبادي معرفتي) و وجود (شرايط اجتماعي) در تکوين و تحقق نظريات علمي است و به عبارت دیگر، تبيين نظري مبتني بر بنيانهاي حکمت صدرايي از چيستي نفسالامر نظريات اجتماعي.