چکیده:
زمینه و هدف: مکتب رمانتیسم در ادبیات معاصر به دو صورت رمانتیسم فردگرا و جامعه گرا مورد توجه شاعران قرار گرفته است و اغلب شاعران گرایش به آن یافته اند. در این مقاله اشعار فروغ فرخزاد و فریدون مشیری، که از شاعران شاخص رمانتیسم سرای معاصر هستند، با هدف بررسی بنیانهای فکری آنها در گرایش به رمانتیسم و بیان تفاوتها و شباهتها بصورت بررسی مقایسه ای تحلیل شده است.
روش مطالعه: روش تحقیق بصورت توصیفی - تحلیلی است و جامعۀ آماری شامل دیوان اشعار فرخزاد و کلیات شعر مشیری با عنوان «بازتاب نفس صبحدمان» است.
یافته ها: هر دو شاعر شعر را با رمانتیسم فردی آغاز کرده و در دهۀ چهل به رمانتیسم جامعه گرا گراییدند و همچنان رمانتیسم فردی را نیز ادامه دادند. در زمینۀ رمانتیسم جامعه گرا، آمیختگی رمانتیسم فردگرا و جامعه گرا در اشعار مشیری فراوانی دارد اما در شعر فرخزاد دیده نمیشود. در زمینۀ نقد جامعه، هر دو شرایط موجود جامعه را نپذیرفته و به نابسامانیها انتقاد کرده اند. فرخزاد توصیفگر جامعۀ رو به زوال است و زشتیها را برجسته تر از مشیری نشان داده است؛ درمقابل مشیری با امید به بهبودی جامعه، با نگرش تعلیمی از آن انتقاد کرده است.
نتیجه گیری: فرخزاد و مشیری هر دو در پیروی از اصول مکتب رمانتیسم دارای اشتراک هستند اما بنیانهای فکری متفاوتی دارند. فرخزاد با تجربۀ زندگی شخصی خود به رمانتیسم روی آورده اما مشیری تجربۀ خیالی و شاعرانه دارد. فرخزاد در رمانتیسم جامعه گرا شاعری اجتماعی است؛ اما مشیری به آمیختگی رمانتیسم فردی و اجتماعی رسیده است. این تفاوتها نشاندهندۀ وجود سبکها و گرایشهای متفاوت به رمانتیسم در ادبیات معاصر است.
BACKGROUND AND OBJECTIVES: The school of romanticism in contemporary literature has been considered by poets in both individualistic and socialist romanticism and most poets have tended to it. In this article, the poems of Forough Farrokhzad and Fereydoon Moshiri, who are among the leading poets of contemporary romanticism, have been analyzed with the aim of examining their intellectual foundations in the tendency towards romanticism and expressing differences and similarities in a comparative study.
METHODOLOGY: The research method is descriptive-analytical and the statistical population includes the collection of Farrokhzad's poems and the generalities of Moshiri's poetry entitled "Reflection of the morning soul".
FINDINGS: Both poets started the poem with individual romanticism and in the forties turned to socialist romanticism and also continued individual romanticism. In the field of socialist romanticism, the fusion of individualistic and socialist romanticism is abundant in Moshiri's poems, but it is not seen in Farrokhzad's poetry. In the field of society criticism, both have rejected the existing conditions of society and criticized the disorders. Farrokhzad describes the declining society and has shown the ugliness more prominently than Moshiri; Moshiri, on the other hand, has criticized the society with an educational attitude, hoping for its recovery.
CONCLUSION: Farrokhzad and Moshiri both share the principles of the school of Romanticism but have different intellectual foundations. Farrokhzad has turned to romanticism with his personal life experience, but Moshiri has an imaginary and poetic experience. Farrokhzad is a social poet in socialist romanticism; But Moshiri has reached a fusion of individual and social romanticism. These differences indicate the existence of different styles and tendencies towards romanticism in contemporary literature.
خلاصه ماشینی:
نشريه علمي سبک شناسي نظم و نثر فارسي (بهار ادب ) مقاله پژوهشي بررسي مقايسه اي اشعار فروغ فرخزاد و فريدون مشيري در رمانتيسم فردگرا و جامعه گرا نادر کريمي راد١، مسعود پاکدل ٢*، نگين حيدري زاده ٣، الخاص ويسي 4 ١- گروه زبان و ادبيات فارسي، واحد رامهرمز، دانشگاه آزاد اسلامي، رامهرمز، ايران .
فروغ فرخزاد (١٣١٣ـ ١٣٤٥) و فريدون مشيري (١٣٠٥ ـ ١٣٧٩) از شاعران برجستۀ ادبيات معاصر هستند که شاعري را در دهۀ سي با گرايش به رمانتيسم فردي آغاز کردند و در دهۀ چهل ، که جامعه از سرکوبهاي دهۀ سي آرامتر و امکان رشد رمانتيسم جامعه گرا ايجاد شد، به رمانتيسم اجتماعي گراييدند اما رمانتيسم فردي را نيز ادامه دادند و هرگز از آن جدا نشدند.
بايد گفت در زمينۀ بررسي رمانتيسم در شعر دو شاعر، تحقيقات کافي است و حتي اشعارشان با شاعران ديگر کشورها نيز مقايسه شده اند؛ اما مقايسۀ دو شاعر در اين زمينه تاکنون صورت نگرفته است ؛ بويژه از اين ديدگاه که بنيانهاي فکري ايشان در گرايش به رمانتيسم فردگرا و جامعه گرا چگونه بوده و فرخزاد در جايگاه زن شاعر و مشيري در جايگاه مرد، چه نگاهي به رمانتيسم داشته ، از کدام منظر به آن نگريسته اند و تا چه حد موفق بوده اند.
غير از اين دو تحقيق ، مشيري و فرخزاد فقط در تحقيقات کلي درمورد ادبيات معاصر، جزو جامعۀ آماري بودند و هيچگاه شعر هر دو بصورت مستقيم و منحصرًا با هم مقايسه نشده است ؛ بنابراين ضرورت نگارش مقالۀ حاضر، که دربارة تفاوت شيوة گرايش و بنيانهاي فکري دو شاعر در زمينۀ رمانتيسم است ، ضروري بنظر ميرسد.