چکیده:
«رویکردهای متفاوت نسلی» (از توافق میان نسلها تا گسست و فروپاشی بیننسلی) در شاخه «جامعهشناسی نسلی» مطالعه و بررسی میشود. در حقوق و علوم سیاسی نیز «اعتباربخشی یا اعتبارزدایی از قانون و نظام سیاسی حقوقی» در قالب دامنهای از نظرها و اندیشهها مطرح شده است. در تبیین رابطه و پیوند میان این دو حوزه، این سؤال قابل طرح خواهد بود که رویکردهای متفاوت نسلی در نظام جمهوری اسلامی ایران، چه نوع رابطهای با فرایند اعتبار بخشی یا اعتبارزدایی از قانون اساسی موجود دارند؟ در حقیقت چنانچه دادههای جامعهشناسی نسلی بر وقوع گسست نسلی در ایران صحه گذارد، آیا میتوان با استناد به حق تعیین سرنوشت در حقوق، به اعتبارسنجی مجدد قانون اساسی موجود اقدام کرد؟ مقاله پیشرو با مطالعهای میانرشتهای و به روش توصیفی- تحلیلی به بررسی این ارتباط پرداخته است. استفاده و استناد کردن به ابژههای فرانسلی در جامعهشناسی در کنار ادله پیشا قانون اساسی از سویی و فرا قانون اساسی از سوی دیگر، تبیینکننده وجود رابطه تباین میان این دو مقوله شده است.
Different generational approaches (from intergenerational agreement to intergenerational rupture and collapse) are studied and analyzed in "generational sociology". In law and political science, crediting or discrediting the law and legal political system has been proposed in the form of a range of opinions and ideas. In explaining the relationship between these two areas, the question arises, how different generational approaches relate to the process of validating or invalidating the existing Iranian constitutional order? In fact, if generational sociological data confirms the occurrence of a generation gap in Iran, is it possible to revalidate the existing constitution by citing the legal right to self-determination? The following article has examined this relationship as an interdisciplinary study and with a descriptive analytical method. Using trans- generational objects in sociology and pre-constitutional arguments on the one hand and extra-constitutional reasoning on the other, the paper explains the existence of a conflicting relationship between these two categories.
خلاصه ماشینی:
در تبيين رابطه و پيوند ميان اين دو حوزه ، اين سؤال قابل طرح خواهد بود که رويکردهاي متفاوت نسلي در نظام جمهوري اسلامي ايران ، چه نوع رابطه اي با فرايند اعتبار بخشي يا اعتبارزدايي از قانون اساسي موجود دارند؟ در حقيقت چنانچه داده هاي جامعه شناسي نسلي بر وقوع گسست نسلي در ايران صحه گذارد، آيا مي توان با استناد به حق تعيين سرنوشت در حقوق ، به اعتبارسنجي مجدد قانون اساسي موجود اقدام کرد؟ مقاله يش رو با مطالعه اي يان رشته اي و به روش توصيفي- تحليلي به بررسي اين ارتباط پرداخته است .
١. رابطه طبيعت تغيير نسل با جامعه حقوقي سياسي هرچند نسل ها با تکيه بر مجموعه «ابژه هاي ويژه »، هويت نسلي خاصي مي يابند، اما وجود اين ابژه ها به معناي انقطاع و تعارض نسلي نيست ، بلکه در سايه تحرک نسلي، تحول و تغيير اجتماعي فرهنگي شکل ميگيرد و در عين حال تغيير اجتماعي و فرهنگي موجب تقويت تعامل و تغييرات نسلي ميشود.
در تدوين قانون اساسي نظام جمهوري اسلامي ايران به دليل ابتناي بر فقه و تبيين و تباين دقيق ملاکهاي حجيت بناي عقلا در کتاب ها و کاوش هاي فقهي، اين بنا (بناي عقلا) مبتني بر حکم بديهي عقل بوده و ملاک قانونگذاري قرار گرفته است ، ازاين رو استمراري فرازماني را تجربه خواهد کرد.
8. Alikhani, Ali Akbar (2012), A look at the Phenomenon of Generation Gap, Tehran, University Jehad Humanities and Social Sciences Research Institute Publications 9.
Azad Eramaki, Taghi and Ghafari, Gholamreza (2013), Jame’e Shenasi Nasli dar Iran, Humanities and Social Sciences Research Center Publications, First Edition.