چکیده:
تعزیه نمایشی آیینی، منظوم و موسیقایی است که از دل عزاداریهای شیعیان ایرانی بر پیشوای سوم خود امام حسین (ع)، که به اتفاق یارانش در سال ?? هجری در صحرای کربلا به شهادت رسید، پدیدار گشته است. این نمایش تنها نمایش سنتی ایرانی است که دارای متن مکتوب است؛ متونی که تاثیر فراوانی از ادبیات کلاسیک ایران گرفته اند. مقاله حاضر به بخشی از این تاثیر - که حضور مستقیم و بی واسطه ابیاتی از شاعران کلاسیک پارسی گوی در مجالس تعزیه است - می پردازد و پس از بحث و بررسی پیرامون اشکال گوناگون بهره برداری تعزیه سرایان از این اشعار، به این نتایج دست می یابد که تعزیه سرایان به هنگام استفاده مستقیم از آثار شاعران مشهوری چون حافظ، مولوی و سعدی، در بعضی از موارد تنها به معنای صوری اشعار توجه داشته و ضمنا فریفته زیبایی شکل ظاهری گردیده اند و در برخی از گوشه ها نیز به معنای درونی شعر توجه داشته اند؛ ضمن اینکه به هنگام استفاده از این اشعار نیز هر چند که در موارد اندکی آنها را بدون دخل و تصرف به شکل درج یا تضمین از شاعر به کار برده اند، اما در غالب موارد با تغییراتی در واژه ها و اضافه و یا کم نمودن قطعاتی متناسب با موقعیت نمایشی موجود در مجلس تعزیه بهره برده اند و بدین ترتیب، شعری غنایی را به شعری نمایشی بدل نموده اند. در پایان نیز به برخی از تاثیرات ادبیات حماسی و اساطیری ایران بر مجالس تعزیه نیز اشاراتی می شود.
خلاصه ماشینی:
">مجالس متأثر از شاعرانی خاص حضور و ظهور ادبیات کلاسیک ما،بویژه در دوران اوج تعزیه-که تفننطلبی مخاطبان و اجرای این نمایش در ایامی جز ایام خاص و مناسبتهای مذهبی باعث تنوع مضامین و موضوعات میگردد-چنان است که میتوان مجالسی را که در کلیت خود تحت تأثیر شاعر یا شاعرانی خاص سروده شدهاند نیز یافت؛چنانکه برای مثال،در مجلس منصور حلاج ردپا و حضور شخصیت و آثار مولانا بویژه مثنوی معنوی و تذکره الاولیا غیر قابل انکار است و ما گاه از زبان قهرمانان اثر،ابیات مولوی را که هماهنگ با مضمون عرفانی مجلس انتخاب شدهاند،میشنویم؛مثلا شبیه منصور حلاج چنین میخواند:«عشق اندر قالب بیروح شد قالب بیروح از او ذیروح شد هرکه عینک زد به چشم خود کبود زین سبب عالم کبودش مینمود علم صورت[را]تو رفتی خواندهای علم سیرت[را]نخواندی راندهای» (4/ص 170) قطعهای که علاوهبر بهره بردن از اندیشه مولانا در بیت دوم مستقیما از این بیت مثنوی با اندکی تغییر بهره میجوید:«پیش چشمت داشتی شیشهء کبود زان سبب عالم کبودت مینمود» (1/دفتر اول،بیت 1329) و یا در جای دیگری از این متن مصرع اول این بیت معروف مثنوی: «آفتاب آمد دلیل آفتاب گر دلیلت باید از می رو متاب» (1/دفتر اول،بیت 116) در ابیات ذیل از زبان شبیه زوجه مولوی مورد استفاده قرار میگیرد:«آفتابی گشت طالع از وجود حاصل هر کار را باید درود از افق گویا منور آفتاب آفتاب آمد دلیل آفتاب نام او شمس است شمس الدین حق میبرد از ماسوا گوی سبق» (4/ص 174) و گاه با توجه به مضمون عرفانی و پدیدآوردن شخصیهایی چون مولوی،شمس تبریزی و منصور حلاج-که از قلههای شناختهشدهء عرفان ایرانی به شمار میآیند-بوضوح وارد فضای آثار این شاعر بلندآوازه میگردیم."