چکیده:
در میان آثار ادبی، «نمایشنامه» یا «درام» به عنوان یکی از بارزترین جلوههای ادبی در تاریخ ادبیات مطرح بودهاست و از آن رو که شالوده هنرهای نمایشی است، جایگاه خاصی دارد. نمایشنامه آغازگر و سلسلهجنبان هنر نمایش است و در کنار شعر و داستان، یکی از سه گونه کلان ادبی بهشمار میرود. در میان عناصر تشکیلدهنده درام، «شخصیت» عنصری اساسی است که نمودار کارپرداخت اثر و ساختمایه کانونی هنر نمایش است. اصولا هر نویسندهای بینش و اعتقاد خود را در آثارش نمایان میسازد. از آنجا که بهترین تجلیگاه این احساسات و اعتقادات، شخصیتهای اثر هستند، نحوه پرداخت آنها اهمیت ویژهای دارد. با توجه به اینکه ادبیات نمایشی در ایران و سوریه پیشینهای پربار دارد و در این عرصه، درامنویسان برجستهای همچون اکبر رادی (در ایران) و سعدالله ونوس (در سوریه) ظهور کردهاند، بر آن شدیم تا ضمن شیوهای توصیفی تحلیلی با تکیه بر نظریات مانفرد فیستر به بررسی تطبیقی تکنیکهای شخصیتپردازی در دو اثر از آثار برجسته این دو نویسنده (نمایشنامه «شب روی سنگفرش خیس» اثر رادی و نمایشنامه «یوم من زماننا» اثر ونوس)، بپردازیم. در بررسی این دو اثر نمایشی، ونوس در مقایسه با رادی، بیشتر از تکنیکهای ضمنی برای پرداخت نقشوارهها بهره بردهاست. از این رو، مخاطب در پیگیری حوادث نمایش و سرنوشت شخصیتها، ترغیب شده، با آنان همدل و همراه میشود و حضور خود را در متن نمایشنامه حس میکند.
خلاصه ماشینی:
با توجه به اينکه ادبيات نمايشي در ايران و سـوريه پيشينه اي پربار دارد و در ايـن عرصـه ، درام نويسـان برجسـته اي همچـون اکبـر رادي (در ايـران ) و سعدلله ونوس (در سوريه ) ظهور کرده اند، بر آن شديم تا ضمن شيوه اي توصيفيـ تحليلي با تکيه بر نظريات مانفرد فيستر به بررسي تطبيقي تکنيک هاي شخصيت پردازي در دو اثر از آثار برجستۀ ايـن دو نويسنده (نمايشنامۀ «شب روي سنگفرش خيس » اثـر رادي و نمايشـنامۀ «يـوم مـن زماننـا» اثـر ونوس )، بپردازيم .
٣. شيؤە پرداخت شخصيت ها در دو نمايشنامه در دو نمايشنامۀ مورد بحث («شب روي سنگفرش خيس » از رادي و «يوم من زماننا» اثر ونوس )، از تکنيک هاي مختلف (صريح و ضمني) براي پرداخت شخصيت ها اسـتفاده شده ، اما آنچه اثر اين دو نويسنده را از يکديگر متمـايز مـي کنـد، بسـامد کاربسـت ايـن تکنيک هاست که يکي (شب روي سنگفرش خيس ) را بيشتر توصيفي و ديگري (يوم من زماننا) را بيشتر عيني و ملموس ساخته است .
گاهي نيز معرفي نقش واره از طريـق زمينـه اي کـه در آن عمـل مـي کنـد، صـورت مي گيرد، همان گونه که نقش وارٔە ضدقهرمان فدوي با اين شگرد براي مخاطب معرفـي شده است : «فدوي که دخترکي دوست داشتني و دانـش آمـوزي بااسـتعداد و سرشـار از شوق بود، مرد...
ونوس با تأکيد بر تباين هاي موجود ميان شخصيت اصلي (فاروق ) و شخصـيت هـاي فرعي نيز نقش واره ها را به صورت ضمني براي مخاطب به تصويرکشيده اسـت و تبـاين فاروق با مدير عبدالعزيز، فدوي و عدنان القاضي که در خلال اثر به وضوح ديده ميشود.