چکیده:
آﻣﺮﯾﮑﺎی ﻻﺗﯿﻦ از ﺳﺎل ١٣٧٧ دو ﻣﻮج» ﭼﺮﺧﺶ ﺑﻪ ﭼﭗ «و» ﻗﺪرت ﮔﺮﻓﺘﻦ دوﻟﺖﻫﺎی ﻧﻮﭼﭗ ﮔﺮا «را ﺗﺠﺮﺑﻪ ﮐﺮده اﺳﺖ؛ ﺑﺎ وﺟﻮد اﯾﻦ، دوﻟﺖﻫﺎی ﻧﻮﭼـﭗ ﮔـﺮای آﻣﺮﯾﮑـﺎی ﻻﺗـﯿﻦ ﺗﻔـﺎوتﻫـﺎی زﯾـﺎدی ﺑـﺎ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ دارﻧﺪ. در اﯾﻦ ﭘﮋوﻫﺶ، ﺿﻤﻦ ﺷﻨﺎﺧﺖ اﯾﻦ دوﻟﺖﻫﺎی ﭼﭗ ﻧﻮ و ﺳﯿﺎﺳﺖﻫﺎی ﻣﻠﯽ و ﻣﻨﻄﻘﻪ-ای آﻧﻬﺎ، ﺗﺤﻮل ﺳﯿﺎﺳﯽ ﭘﯿﭽﯿﺪه و ﺑﯽﺳﺎﺑﻘﻪ» ﭼﺮﺧﺶ ﺑﻪ ﭼﭗ «در آﻣﺮﯾﮑﺎی ﻻﺗﯿﻦ را ﮐﻪ ﺷـﺎﻣﻞ ﻃﯿﻔـﯽ ﮔﺴﺘﺮده از ﻓﺮآﯾﻨﺪﻫﺎی ﻧﺎﻫﻤﮕﻦ در ﺑﯿﺶ از ﺑﯿﺴﺖ ﮐﺸﻮر آﻣﺮﯾﮑﺎی ﻻﺗﯿﻦ ﻣﯽ ﺷـﻮد، ﻣـﻮرد ﺑﺮرﺳـﯽ ﻗـﺮار ﻣﯽدﻫﯿﻢ. ﭘﮋوﻫﺶ ﺣﺎﺿﺮ ﺑﻪ دﻧﺒﺎل ﭘﺎﺳﺦ ﺑﻪ اﯾﻦ ﺳﺆ ال اﺳﺖ ﮐﻪ» دوﻟﺖﻫـﺎی ﻧﻮﭼـﭗ ﮔـﺮا در آﻣﺮﯾﮑـﺎی ﻻﺗﯿﻦ ﭼﻪ ﺳﯿﺎﺳﺖﻫﺎﯾﯽ را در ﺣﮑﻤﺮاﻧﯽ داﺧﻠﯽ و رواﺑﻂ ﻣﻨﻄﻘﻪای و ﺑﯿﻦ اﻟﻤﻠﻠﯽ ﺧﻮد ﭘﯿﺶ ﮔﺮﻓﺘـﻪاﻧـﺪ و ﻣﻮج ﺟﺮﯾﺎن ﺻﻮرﺗﯽ ﭼﻪ ﺗﺄﺛﯿﺮاﺗﯽ در ﺳﻄﺢ ﻣﻨﻄﻘﻪ دارد؟«. ﻓﺮﺿﯿﻪ در ﻧﻈﺮ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺷﺪه ﺑﺮای ﭘﺎﺳﺦ ﺑﻪ اﯾـﻦ ﺳﺆ ال اﯾﻦ اﺳﺖ ﮐﻪ» ﭼﺮﺧﺶ ﺑﻪ ﭼﭗ «ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺣﮑﻤﺮاﻧﺎن را در آﻣﺮﯾﮑﺎی ﻻﺗﯿﻦ ﺗﻐﯿﯿﺮ داده، ﺑﻠﮑﻪ ﺑﺎﻋﺚ ﺗﺤﻮل در ﻧﺤﻮه ﺣﮑﻤﺮاﻧﯽ و ﺗﻐﯿﯿﺮ ﺳﯿﺎﺳﺖﻫﺎی اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ و اﻗﺘﺼﺎدی در ﻣﻨﻄﻘﻪ ﺷﺪه اﺳﺖ. اﯾﻦ ﻣﻮج، ﻋﺎﻣﻞ اﺻﻠﯽ ﻫﻤﮕﺮاﯾﯽ ﻣﻨﻄﻘﻪای و آﻏﺎزﮔﺮ ﺳﯿﺎﺳﺖﻫﺎﯾﯽ ﻧﻮ اﺳﺖ ﮐـﻪ در آن ﻧﻘـﺶ دوﻟـﺖ در ﺗﻮﺳـﻌﻪ، ﺗﻮزﯾﻊ ﻣﺠﺪد و ر ﻓﺎه اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ اﻓﺰاﯾﺶ ﭘﯿﺪا ﻣﯽﮐﻨﺪ. ﭼﺎرﭼﻮب ﻣﻔﻬﻮﻣﯽ اﯾـﻦ ﭘـﮋوﻫﺶ، ﮔﻮﻧـﻪ ﺷﻨﺎﺳـﯽ ﭼﭗ ﮔﺮاﯾﯽ در آﻣﺮﯾﮑﺎی ﻻﺗﯿﻦ اراﺋﻪ ﺷﺪه از ﺳـﻮی اﺳـﺘﻮن ﻟﻮﯾﺘﺴـﮑﯽ و ﮐﻨـﺖ راﺑﺮﺗـﺰ اﺳـﺖ و از روش ﭘﮋوﻫ ﺶ ﺗﻮﺻﯿﻔﯽ ـ ﺗﺤﻠﯿﻠﯽ و ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ ﻣﻨﺎﺑﻊ و داده ﻫﺎی ﮐﺘﺎﺑﺨﺎﻧﻪ ای ﺑﻬﺮه ﮔﺮﻓﺘﻪ اﺳﺖ
Since 1377, Latin America has experienced two waves of "turning to the
left" and "taking power of neo-leftist governments"; Despite this, neo-leftist
governments in Latin America have many differences from each other. In
this research, while knowing these new left governments and their national
and regional policies, the complex and unprecedented political evolution of
the "turn to the left" in Latin America, which includes a wide range of
heterogeneous processes in more than Twenty Latin American countries will
be examined. The current research seeks to answer this question, "What
policies have neo-leftist governments in Latin America pursued in their
internal governance and regional and international relations, and what are the
effects of the pink current wave at the regional level?". The hypothesis
intended to answer this question is that the "turn to the left" has not only
changed the rulers in Latin America, but has caused a transformation in the
way of governance and changes in social and economic policies in the
region. This wave is the main factor of regional convergence and the initiator
of new policies in which the role of the government increases in
development, redistribution and social welfare. The conceptual framework
of this research is the typology of leftism in Latin America presented by
Aston Levitsky and Kenneth Roberts and it has used the descriptiveanalytical
research method and the study of library sources and data.
خلاصه ماشینی:
واژگان کلیدی جریان صورتی، نوچپگرایی، آمریکای لاتین، چرخش به چپ، دولت چپگرای نوین مقدمه از اواخر دهه 1369، با بازگشت کشورهای آمریکای لاتین به دموکراسی و افول دوره حاکمیت نظامیان، موج بیسابقهای از پیروزیهای نامزدهای چپ در انتخاباتهای ریاستجمهوری این کشورها اتفاق افتاد؛ بهطوری که دولتهای چپ میانه با پیوندهای گوناگون با جنبشهای اجتماعی به قدرت رسیدند و جابهجاییهای سیاسی درخور توجهی در سراسر منطقه آغاز شد (Coronil, 1398: 231).
جدول 1ـ گونهشناسی حاکمیت احزاب چپ در آمریکای لاتین (Levitsky & Roberts , 1390: 23) سازمان مستقر حزبی, جنبشهای سیاسی جدید قدرت توزیعشده, چپ حزبیـ نهادی چپ انتخاباتیـ حرفهای (حزب سوسیالیستهای شیلی در شیلی و حزب کارگر در برزیل) چپ تودهایـ تشکیلاتی (جبهه فراگیر اوروگوئه), چپ جنبشی (جنبش بهسوی سوسیالیسم در بولیوی) قدرت متمرکز, دستگاه حزبی پوپولیست (پرونیسم زیر نظر کرشنر و جبهه آزادی ملی ساندینیستا در نیکاراگوئه), چپ پوپولیست (چاوز در ونزوئلا و كوره آ در اکوادور) از ترکیب این دو بعد، چهار گروه ایجاد میشوند.
سیاستهای توسعه اقتصادی در آمریکای لاتین تا دهه 1359 مبتنی بر صنعتی شدن بر پایه جایگزینی واردات بود که با به بنبست رسیدن این راهبرد و گسترش بحران بدهیها در سالهای آغازین دهه 1359، این کشورها با فشار نهادهای مالی و پولی بینالمللی همچون بانک جهانی، صندوق بینالمللی پول، بانک توسعه میان آمریکایی و خزانهداری ایالات متحد آمریکا، سیاستهای اقتصادی نئولیبرال و اصلاحات ساختار اقتصادی را پیش گرفتند (کریمی، 1389: 91) که مشتمل بر آزادسازی بخش تجاری، مقرراتزدایی از حوزه مالی، كاهش نقش دولت در برنامهریزیهای اقتصادی و تجارت خارجی، محو كامل هر نوع سیاست حمایتی از صنایع ملی، ترجیح بخشهای اقتصادی تولیدکننده برای بازار خارجی، از بین بردن هر نوع محدودیت در مقابل جاری شدن و عملكرد سرمایه خارجی در اقتصاد، خصوصیسازی ثروتهای ملی و سرمایهها و صنایع دولتی، از بین بردن و لغو برنامههای ملی برای تأمین رفاه اجتماعی و تحمیل فشارهای ناشی از دیون خارجی به اقتصادهای ملی بود (Chase-Dunn et al, 1394: 13).