چکیده:
با وجود تأکید برنامۀ ششم توسعه، رشد برق تجدیدپذیر در عمل، اولویت اجرایی بالایی ندارد. همچنین با توسعۀ برق فسیلی نیز، رقابتپذیری و امکان توسعه نیروگاههای تجدیدپذیر کاهش مییابد. به دلیل نیاز کشور به منابع تولیدکنندۀ برق غیر فسیلی در آینده، توسعۀ برق تجدیدپذیر موضوعی است که از هماکنون باید به آن اندیشید. این پژوهش در نظر دارد از دید کلان، پویاییهای توسعه برق تجدیدپذیر را شناسایی کند و بر اساس این پویاییها، برآورد صحیحی از ادامۀ وضعیت موجود به دست آورد و سیاستهای مناسبی برای توسعه برق تجدیدپذیر برای بازهای 30 ساله تا سال 2050 ارائه دهد. در این مطالعه، در راستای ایجاد دید سیاستگذاری کلان، تحلیل رفتار رقبا و نحوۀ تصمیمگیری سرمایهگذاران، چارچوبی ترکیبی برای مدلسازی سیستمی پیشنهاد گردید. راستیآزماییها نشان میدهند که با توجه به اعتبار بالای مدل، میتوان از آن در سنجش تصمیمات استراتژیک در برنامهریزی انرژی استفاده نمود. با شبیهسازی سناریوهای مختلف روشن میشود که با روند کنونی نمیتوان به اهداف تعیین شده دستیافت، در عوض با تغییر سیاست، با کمترین بار مالی، میتوان تا سال 2050 سهم ظرفیت برق تجدیدپذیر از کل ظرفیت برق را از 2.3 درصد (با روند کنونی) به 5.4 الی 13.7 درصد (در سناریوهای مختلف) رساند.
Despite the Sixth Development Plan’s emphasis on the growth of renewable electricity, it does not have high implementation priorities in practice. With the development of fossil fuel power plants, the competitiveness and development of renewable power plants will also decrease. Due to the country’s need for renewable resources in the future, its development should be a concern from now on. This study aims to identify the dynamics of renewable electricity development from a macro perspective, and to obtain a correct estimate of the continuation of the current situation and to provide appropriate policies for the development of renewable electricity based on these dynamics for an era of 30 years to 2050. A combined framework for systemic modeling is proposed to create a macro-policy perspective, analyze competitors' behavior, and how investors make decisions. Verifications show that due to the high validity of model, it can be utilized to estimate strategic decisions in energy planning. By simulating different scenarios, it becomes clear that the current trend cannot achieve the set goals. Instead, by changing the policy, it is possible to increase the renewable electricity capacity share, from 2.3% by 2050 (with the current trend) to 5.4% - 13.7% (in different scenarios) with the least financial burden.
خلاصه ماشینی:
Levelization Factor (LF) (رجوع شود به تصویر صفحه) از متغير سودآوري مورد انتظار نسبت به هزينه تراز شده يا نرخ بازگشت سرمايه ١ (ROI)، معادله ٥، به عنوان شاخصي براي تمايل به سرمايه گذاري٢ (WFI) استفاده ميشود که به عنوان يکي از کليديترين متغيرهاي مدل و عامل اصلي براي سرمايه گذاري در توسعه ظرفيت به شمار ميرود (شاه محمدي و همکاران ، ٢٠١٥).
در اين زمينه ميتوان به پژوهش ميلاد موسويان و همکاران در سال ٢٠٢٠ اشاره کرد که در شرايط کشور ايران ، سعي در ارزيابي پوياييهاي سياست هاي مختلف تعرفه تغذيه بر روي ظرفيت احداث شده برق تجديدپذير داشتند.
تأثير سياست هاي حمايتي بر قيمت برق بادي شکل ١٢: تأثير سياست هاي حمايتي بر قيمت کلي برق اخذ ماليات بر انتشار آلاينده ها، موجب کاهش مطلوبيت سرمايه گذاري بر نيروگاه هاي فسيلي ميشود و با افزايش هزينه هاي خارجي و زيست محيطي انتشار آلاينده ها، مشابه با نتايج مطالعه پتيتت و همکاران در سال ٢٠١٦، شدت اين اثرات نيز بيشتر خواهد شد.
در نتيجه در ابتداي توسعه برق بادي، افزايش قيمت برق اين نوع نيروگاه ها چه ناشي از برنامه هاي حمايتي براي ايجاد انگيزه سرمايه گذاران و چه ناشي از سازوکار سيستم ، قابل انتظار است .
٩. با توجه به نمودارهاي شکل ٩ و ١٠، سه برنامه حمايتي سوبسيد مستقيم ، اصلاح قيمت سوخت و حمايت دولت از هزينه هاي سرمايه گذاري اوليه ، با وجود ايجاد اثرات مثبت در توسعه برق بادي، اما توانايي رساندن توليد برق بادي به اهداف تعيين شده را ندارند.