چکیده:
در این مقاله، نویسنده با بررسی مقایسه ی سیاست های دولت های قوام و مصدق نسبت به گروه های منتقد و یا مخالف براساس مدل گروهی، تحلیلها و اختلافات سیاسی قوام و مصدق را ارائه می دهد که در پی پاسخ به این پرسش است که آیا دولت های قوام و مصدق سیاست های واحدی را نسبت به گروه های مخالف قانونی براساس مدل گروهی دنبال می کردند یا سیاست های ایشان متمایز از یکدیگر بود؟ برداشت مطلوب مصدق و قوام از مشروطه برآیندی از حفظ نظم سیاسی موجود در کنار اصلاحات سیاسی و مشروط کردن نهاد سلطنت بود. در حوزه سیاست خارجی مصدق و قوام اهداف یکسان اما روشهای متفاوتی داشتند. هر دو تربیت شده مکتب موازنه ایرانی و دلبسته تعادلی میان دو قدرت با هدف استقلال و اقتدار ملی بودند. تفاوتهای مصدق و قوام را نمیشود انکار کرد اما شباهتهایشان به ویژه در اهداف و باورهای سیاسی پایه مثل مشروطهخواهی و دولت ملی و برداشت غیرنهادی از سیاست و سیاستورزی هم کم نیست. این مقاله، برای اثبات ناکارآمدی علم سیاست غربی، به توصیف و تبیین این جهات میپردازد و مصداقهایی از کاستیهای موجود در نظریههای غربی را بهعنوان نمونهای از این ناکارآمدی بیان میدارد.
In this article, the author compares the policies of Ghavam and Mossadegh governments towards critical or opposition groups based on the group model, and presents the political analysis and differences of Ghavam and Mossadegh, which seeks to answer the question of whether the government Did Ghavam and Mossadegh pursue the same policies towards the opposition groups based on the group model, or were their policies different from each other? Mossadegh and Qawam's favorable conception of the constitution was the result of maintaining the existing political order alongside political reforms and conditionalizing the monarchy. In the field of foreign policy, Mossadegh and Ghavam had the same goals but different methods. Both were trained in the Iranian school of balance and attached to a balance between the two powers with the aim of independence and national authority. The differences between Mossadegh and Qawam can not be denied, but their similarities, especially in basic political goals and beliefs such as constitutionalism and the national government, and the non-institutional conception of politics and politics. In order to prove the inefficiency of Western political science, this article describes and explains these aspects and gives examples of shortcomings in Western theories as an example of this inefficiency.In order to prove the inefficiency of Western political science, this article describes and explains these three directions and gives examples of shortcomings in Western theories as an example of this inefficiency in these three directions.
خلاصه ماشینی:
قوام که در اوان جواني به واسطه خط زيبايي که داشت ، فرمان مشروطيت به قلم وي نوشته شد و حتـي رابـط مظفرالدين شاه و مشروطه خواهان بود، حال براي مخالفان خط و نشان مي کشيد و مصدق که جوانه مشروطيت را زير خار دخالت هاي دربار و ارتش محصور مي ديد، در پي التزام شاه به سلطنت بود، نه حکومـت و بـراي آن بـود کـه درخواسـت واگذاري وزارت جنگ را کرد.
پيدايش قشر جديد کارمند در پايتخت يکـي از پيامـدهاي آن بود که در آغاز به دليل برنامه هاي اصلاحي شاه ، پايگاه اجتماعي وي محسوب مي شد ولي بتدريج ديدگاه آنان نسبت بـه حکومت پهلوي تغيير يافت و حتي نسل جوانتر اين طبقه در زمره ي مخالفان شاه قرارگرفتند ( آبراهاميان ، ص ١٩٠-١٩٢) ، بساري از آنان که براي تحصيلات عالي به اروپا اعزام شدند ، با مشاهده ي فضاي باز کشور هاي اروپايي و مقايسـه آن بـا شرايط اختناق و استبدادي ايران ، جذب حزب هاي سوسياليستي شدند( کاتوزيان ،ص ١٧٠) سياست هاي اصـلاحي و غيـر ديني حاکميت ، مخالفت اين طبقه ونارضايتي عميق علما و رهبران ديني را برانگيخت و شاه هرگز نتواست از حمايت ايـن طبقه برخوردار شود، ولي در همراه کردن قشري از طبقه ي بالاي قديمي موفقيت داشت ( آبراهاميان ، ص ١٨٨-١٨٩) برنامه نوسازي در ترکيب جمعيتي بي تأثير نبود.
مصدق در مجلس چهاردهم وکيل اول تهران شد و اولين کاري که کرد تصويب قانوني براي منع دولت از مـذاکره در مورد امتياز نفت تا زمان حضور نيروهاي خارجي در ايران بـود.