چکیده:
این پژوهش با هدف مطالعه جامعه شناختی ریشه های اجتماعی بیماریهای اعصاب و روان(دوقطبی) میباشد که رویکرد حاکم بر آن استقرایی است. گردآوری دادهها از طریق مصاحبهی باز انجام شد. تعداد نمونهی این پژوهش برابر با 19 نفر از بیماران مبتلا به بیماری دوقطبی بود که تحت درمان روانپزشکان بودند. بیمارانی که در فرایند مصاحبه، جهت ارائه اطلاعات به پژوهشگر به سختی همکاری میکردند، با مراجعه به خانوادهی بیماران تکمیل دادهها انجام گردید و پس از رسیدن به اشباع نظری گردآوری دادهها متوقف شد. در بخش تحلیل دادهها کدگذاری باز و محوری و انتخابی(نظریه ای) انجام شد و مفاهیم، مقولههای فرعی و اصلی استخراج شدند. مدل پارادایمی نیز بر اساس مدل استراوس و کربین ترسیم شد که در بر گیرندهی مقولههای مستخرج بود. مقولهی شکلگیری بسترهای اجتماعی شناخت به عنوان مقولهی محوری در فرایند ابتلا به بیماری دوقطبی انتخاب شد. نتایج نشان داد که انسجام اجتماعی در خانواده و روابط عاطفی از مهمترین عوامل تاثیرگذار در شکلگیری بسترهای شناخت بود و نشان داد تنشها و درگیریهای درون خانواده و ناپایداری روابط عاطفی، رابطهی دیالکتیکی واقعیت و ذهنیت را تحت تاثیر قرار داده بود. شناخت اجتماعی در میان بیماران در رابطهای تضادی به سلطهی احساسات و عواطف اجتماعی بر روابط خانوادگی منجر شد و در نهایت کنشگران را به سوی بروز علائم بیماری سوق داد. تاثیر گرایشهای عامیانه و اعتماد به مشاورههای افراد غیرمتخصص در شناخت اجتماعی، نابسامانی وضعیت اقتصادی- اجتماعی، هراس از آینده و بروز مکرر علائم بیماری را موجب شده بود.
This research aimed to study the effect of social indictors on psychiatric disorders through inductive approach. Data was collected by open interviews. Nineteen sample were selected among bipolar disorder patients who were under treatment of psychiatrists. The patients who have not been given accurate information in the interview procedure for that was solved from receiving help by referring to patients’ families and after reaching to the theoretical saturation data collection was stopped. In the data analysis part the open and axial and selective (theoretical) encoding was done and concepts, primary and secondary categories was extracted. Paradigm model also was drawn thus included of extracted categories. The category of cognition social floors was choose as axial category in catching bipolar disease trend. The results showed that social cohesion in family and affective relations was from the most important effective factors in shaping cognition floors that showed tensions and interfamily conflicts and instability of affective relations have been affected dialectical relation of reality and subjectivity. Social cognition among patients in the conflictive relation led to domination of emotions and social affections on family’s relations and finally pushed the activists to outbreak of disease signs. The effect of popular orientations and trust to consultations of inexpert individuals in social cognition caused to disorganization of socioeconomic status, fear of future and frequent outbreak of disease signs.
خلاصه ماشینی:
بدين ترتيب ، آنچه مشخص مي کند افراد چقدر احساس سلامتي يا بيماري دارند، صرفاً به شخصيت آنها يا عملکرد مغززونشان بستگي ندارد، بلکه همچنين وابسته به اوضاع و احوال اجتماعي اي است که در آن زندگي مي کنند و از آنجا که اين اوضاع و احوال اجتماعي، در گروه ها و جوامع مختلف و دوره هاي تاريخي گوناگون متفاوت است ، مهم ترين وظيفه جامعه شناسان ، شناسايي مهم ترين حوادث و موقعيت هاي اجتماعي است که موجب فراهم آوري شرايط و زمينه هاي اجتماعي و اقتصادي بروز اختلالات رواني براي افراد، گروه هاي اجتماعي و يک جامعه معين مي گردند.
اين پژوهش مي خواهد به اين چند پرسش پاسخ دهد که فرايند تشخيص بيماران دوقطبي چه روندي را طي کرده است ؟ زمينه هاي اجتماعي بروز اختلال دوقطبي در بيماران چيست ؟قرار گرفتن در فرايند درمان اختلال دوقطبي چه تاثيراتي در زندگي اجتماعي روزمره ي بيماران دارد؟ بسترهاي اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي در بروز کدام سويه اختلال دوقطبي تاثيرداشته است ؟ پيشينه پژوهش پژوهشهاي داخلي دولت فرد(١٣٩٧)، مطالعه اي تحت عنوان «تجارب و چالش هاي خانواده هاي داراي فرد اختلال روان » انجام داده است .
(انجمن روان پزشکي آمريکا،١٣٩٣:١٧٧) ديدگاه هاي جامعه شناختي درباره بيماري رواني نظريه بيگانگي مارکس : ١٩William CC با توجه به تاثير پذيري سلامت روان از سبک زندگي مي توان گفت شرايط اقتصادي، فرد را در موقعيتي قرار مي دهد که افزون بر بيگانگي با کار و محيط آن ، سبب سرخوردگي هايي خواهد شد که در نهايت به طغيان و شورش اجتماعي منتهي مي شود.