چکیده:
جریان چپ در تاریخ معاصر ایران به عنوان جریانی عمده قلمداد میشود که از دوران مشروطه تا انقلاب اسلامی همواره نقش فعالی در تحولات سیاسی و اجتماعی داشته است. پس از انقلاب اسلامی با توجه به زیست فکری جریانهای چپ در منازعات گفتمانی، نقش فعالتری در مباحث علمی ایفا میکنند. جریان چپ ایرانی که به تغییرات انقلابی، ساختاری، دفعی و حتی ضدیت با سرمایهداری و امپریالیسم برخاسته از آن با چاشنی نوسازی بومی مینگرد، به مدرنیته با جهتگیریهای عقلانی، علمی، اومانیستی و سکولار گرایش دارد. رویکرد انتقادی نسبت به تئوریهای توسعه و رد نظریههای کلان نوسازی و گرایش به سوی مدرنیته سوسیالیستی را میتوان از مشخصههای فکری آنها برشمرد. این جریان تلاش میکند تا با رهیافت انتقادی به بازاندیشی در نقش و کارویژه دولت بپردازد. از این رو در این پژوهش میکوشیم تا با بهرهگیری از روش جریان-شناسی سیاسی، رویکرد نمایندگان فکری این جریان را مورد واکاوی قرار دهیم. آنچه از رهیافت جریان چپ برمیآید این است که در تحلیل مناسبات جامعه و دولت بر روی نقش طبقات اجتماعی تأکید دارند و میکوشند تا شکلگیری دولت مدرن و سکولار را در فرآیند توسعه و نوسازی ارزیابی کنند. نمایندگان فکری این جریان، ضمن برشمردن جایگاه نسبی و مستقل برای دولتها، شرط توسعه و نوسازی را نه در تقویت و گسترش اقتدار دولتها، بلکه در تکامل و بسامانی جامعه مدنی در سپهر قدرت و سیاست میدانند. مقاله حاضر میکوشد تا آراء و اندیشههای متفکران جریان چپ دربارهی جایگاه دولت را مورد بررسی قرار دهد.
The left current is considered as a major current in the contemporary history of Iran From the time of the Constitution to the Islamic Revolution, it has always played an active role in political and social developments. After the Islamic Revolution, according to the intellectual life of the left currents in discourse conflicts, they play a more active role in scientific discussions. The Iranian left, which looks at revolutionary, structural, repulsive, and even anti-capitalist and imperialist changes with the spice of indigenous modernization, it tends towards modernity with rational, scientific, humanistic and secular orientations. A critical approach to theories of development and rejection of macro-theories of modernization and the tendency towards socialist modernity can be considered as one of their intellectual characteristics. This movement tries to rethink the role and function of the government with a critical approach. Therefore, in this study, we try to use the method of political flow, Examine the approach of the intellectual representatives of this current. What emerges from the left-wing approach is that they emphasize the role of social classes in analyzing the relationship between society and the state. And seek to evaluate the formation of a modern, secular state in the process of development and modernization. Intellectual representatives of this current, while enumerating the relative and independent position of governments, The condition of development and modernization is not in strengthening and expanding the authority of governments, Rather, they know the evolution and order of civil society in the sphere of power and politics.
خلاصه ماشینی:
جريان فکري- سياسي چپ در تحليل مناسبات جامعه و دولت بر روي نقش و کنشگري طبقات اجتماعي تأکيد دارند و ميکوشند تا شکل گيري دولت مدرن و سکولار را در فرآيند توسعه و نوسازي نقد و ارزيابي کنند.
از آنجا که براي شناخت جريان هاي فکري و سياسي نياز به يک ابزار تحليلي ضروري ميباشد، بنابراين در اين پژوهش تلاش ميکنيم تا با کمک جريان شناسي به عنوان از يکي ابزارهاي تحليل سياسي، به شناسايي بازيگران و جريان هاي سياسي حاضر در فضاي فکري جامعه ايران بپردازيم .
مقاله حاضر ميکوشد تا با بهره گيري از روش جريان شناسي سياسي، جايگاه دولت را نزد نمايندگان فکري اين جريان از جمله فريبرز رئيس دانا و حسين بشيريه مورد مورد مطالعه و بررسي قرار دهد.
وي در يک تحليل کلان ، موانع توسعه سياسي را به سه دسته ساختار قدرت سياسي (منابع قدرت متمرکز)، چندپارگيهاي اجتماعي فرهنگي (شکاف هاي تمدني، فرهنگي، محلي، قومي و طبقاتي) و فرهنگ سياسي پاتريمونيال در انديشه نخبگان سياسي تقسيم ميکند (بشيريه ، ١٣٨٠: ٣٣) معتقد است که «با وجود اين سه مانع ، بستر مشارکت سياسي بسته ميشود و دگرگوني تدريجي و مسالمت جويانه روي نمينمايد.
رويهم رفته ، از حيث عوامل ساختاري و درازمدت مثل توسعه اقتصادي، گسترش آموزش و ارتباطات ، نوسازي اجتماعي، گسترش طبقه متوسط جديد، پيدايش جامعه مدني و غيره زمينه هاي مناسب براي گذار به دموکراسي در ايران فراهم آمده است »(بشيريه ، ١٣٨٤: ٩٧ـ ٩٦).