چکیده:
تحقیقات محدودی به مقایسه دیدگاه ذینفعان شهر هوشمند (طرف عرضه و تقاضا) در شهرهای هوشمند پرداخته است. این مقاله به پر کردن این خلاء مهم تحقیقاتی کمک میکند. این پژوهش اولویتهای اقدامات هوشمندسازی مورد نیاز از دیدگاه تصمیمگیران (مدیران شهری، برنامهریزان شهری، طراحان و ارائه دهندگان خدمات شهر هوشمند) را با اولویتهای جامعه هدف (شهروندان) در شهر اصفهان مقایسه کرده است تا نقاط همگرایی و واگرایی این دو گروه را شناسایی کند. جمعیت آماری پژوهش شامل دو گروه است، گروه اول را شهروندان اصفهانی بالای 18 سال تشکیل میدادند و گروه دوم تصمیمگیران امور شهری در سازمانها و ادارات شهری هستند. مقاله حاضر از نظر هدف کاربردی و از نظر روش توصیفی - تحلیلی میباشد. به منظور تحلیل پرسشنامهها از روشهای آماری آزمون فریدمن و ANOVA استفاده شده است. با توجه به متفاوت بودن تعداد نمونهها، دو گروه مورد مطالعه از آزمون تعقیبی LSD به منظور تعیین معناداری تفاوت میانگین درونگروهی و بیرونگروهی استفاده شده است. نتایج پژوهش نشان میدهد که در هر دو گروه مورد مطالعه حمل و نقل هوشمند و محیط هوشمند که از زیرساختهای سخت شهر هوشمند در اولویت قرار دارد. از بیست الویت تعیین شده در خدمات هوشمند، هشت مورد مشترک وجود دارد، در حالی که دوازده مورد باقیمانده متفاوت است. مقایسه بین اولویتها، برداشتها و جهتگیری مسئولان و شهروندان شهر اصفهان از یک سو برخی همگراییها را بین آنها نشان میدهد، اما از سوی دیگر واگراییهای بیشتری مشاهده شده است. همگراییهای مشخص شده میتواند برای برنامهریزی مشارکتی در هوشمندسازی شهر اصفهان مورد استفاده قرار گیرد.
This study examines and compares the priorities of intelligent actions required from the perspective of decision makers (City managers, city planners, designers and smart city service providers) with the priorities of the target community (Citizens) in Isfahan .The research is applied in terms of purpose and descriptive-analytical in terms of nature and method. The order to analyze the questionnaires from the statistical methods of Friedman test for ranking and from the ANOVA statistical tests and due to the difference in the number of samples of the two groups studied from the LSD post hoc test to determine the significant difference between intra group and out-group has been used. The comparison between the priorities, perceptions and orientations of the officials, managers and citizens of Isfahan on the one hand shows some convergences between them, but on the other hand more divergences were observed. The identified convergences can be used for participatory planning in the smartening of Isfahan.