چکیده:
ابن سینا برای رفع اشکال وجود ذهنی تأکید کرده حد جوهر، این است که وجود آن در خارج (فی الأعیان) به موضوع نیازی ندارد. تعریف مذکور هم بر جوهر ذهنی صدق می کند و هم بر جوهر خارجی. درواقع، او با افزودن قید «وجوده فی الأعیان لیس فی موضوع» در حد جوهر نتیجه گرفته از سویی در وجود ذهنی جوهر نیز همین معنا منعکس شده و از سوی دیگر، همین جوهر ذهنی، کِیف نفسانی و عَرَض است؛ بنابراین، اشکال اجتماع ماهیت تحت دو مقوله بهوجود نخواهد آمد. ملاصدرا نیز در پاسخ به اشکال وجود ذهنی، دو دیدگاه را مطرح کرده که دیدگاه اول او مبتنیبر نظریۀ حکما و پذیرش قیام حلولی بوده است و از این جهت با نظر ابنسینا همخوانی دارد؛ هرچند ملاصدرا گفته ابنسینا با ذکر قید «فی الأعیان» در حد جوهر، حکم به جوهریت را به اشخاص جوهر اختصاص داده و این راهکار بوعلی، شبیه قول شبحیون شده که مستلزم مغایرت عین و ذهن است. دیدگاه دوم ملاصدرا مبتنیبر قیام صدوری است و در آن، وجود ذهنی، انشای نفس قلمداد میشود که در این صورت، اساس اشکال اجتماع یک ماهیت تحت دو مقوله، منتفی است. این دیدگاه با راهکار شیخالرئیس که مبتنیبر قیام حلولی است، قابل جمع نیست. با دقت در بیانات ابنسینا نتیجه می گیریم با تعدیلها و توضیحاتی می توان اشکال مطرحشده ازسوی صدرالمتألهین را وارد ندانست و بدین ترتیب درمییابیم تحلیل بوعلی، زمینه را برای مطرحشدن دیدگاه اول ملاصدرا مهیا کرده است تا ملاصدرا براساس حمل اولی و شایع، اشکال وجود ذهنی را حل کند.
To solve the problem of mental existence, Avicenna emphasized that the definition of substance is that its external existence (fi al-aʿyan) does not need a subject. The mentioned definition applies to both mental and external substances. He concluded by adding ‘its external existence is not in a subject’ to the definition of substance that, on the one hand, the same meaning is reflected in the mental existence of the substance and, on the other hand, the same mental substance is a quality of the soul, that is an accident; so that the problem of ‘single essence under two categories’ will not occur. Mulla Sadra put forward two responses to the problem of mental existence. The first one was based on the theory of the earliest philosophers and the acceptance of incarnate dependence, because of which it would be consistent with Avicenna’s opinion. However, Mulla Sadra said that Avicenna, by adding the ‘fi al-aʿyan’ to the definition of substance, had confined the substantiality to individual substances, which requires the opposition between reality and mentality. Mulla Sadra’s second response is based on the emanative dependence in which the mental existence is considered a product of the soul, in which case, the problem of single essence under two categories will not occur in the first place. This view cannot be reconciled with Avicenna’s solution which is based on incarnate dependence. A Careful look at Avicenna’s statements, however, will show that Mulla Sadra’s criticism of him may be defended by making some qualifications and explanations so that we find out that Avicenna’s analysis had prepared the ground for Mulla Sadra’s first response to the problem by distinguishing tautological predication and common technical predication.
خلاصه ماشینی:
ملاصدرا نيز در پاسخ به اشکال وجـود ذهني ، دو ديدگاه را مطرح کرده که ديدگاه اول او مبتني بر نظريۀ حکما و پذيرش قيام حلولي بـوده اسـت و از اين جهت با نظر ابن سينا همخواني دارد؛ هرچند ملاصدرا گفته ابن سينا با ذکر قيد «فـي الأعيـان » در حـد جوهر، حکم به جوهريت را به اشخاص جوهر اختصاص داده و اين راهکار بـوعلي ، شـبيه قـول شـبحيون شده که مستلزم مغايرت عين و ذهن است .
حال ، اين اشکال مطرح مي شود که بـه جهـت تبـاين ذاتـي مقولات ده گانه با يکديگر، چگونه ممکن اسـت جـوهر خـارجي منطبـع در نفـس درعـين جوهربودن ، عرض هم باشد؛ درحالي که اين مسئله محال اسـت ؛ البتـه ايـن اشـکال صـرفا مختص جوهر و عرض نيست و مقولات عرضي اي را نيز شامل مي شود کـه وقتـي وجـود ذهني پيدا مي کنند، تحت مقولۀ کيف نفساني قرار مي گيرند؛ مـثلا اگـر کميـت يـک شـي ء، منطبع در ذهن شود، با توجه به وحدت ماهوي وجود عيني و ذهنـي ، صـورت ذهنـي هـم داخل در مقولۀ کم است و هم شامل مقولۀ کيف ، و چنـين اجتمـاعي محـال اسـت .
درواقع ، ملاصدرا تفاوت کار خود با ابن سينا را در ايـن تحليلي مي داند که به دست داده است : حل اشکال وجود ذهني در بستر کلي طبيعي و تأکيد بر شدت ابهام ماهيت (لفرط ابهامها و عدم تحصلها)؛ وي همچنين صورت را درکنار مفهوم بيان و آن ها را با هم جمع کرده است ؛ البته نه اينکه صرفا يـک مفهـوم ذهنـي باشـد؛ بلکـه معاني ذاتي اي که گاه فقط در ذهن و گاه در خارج وجود دارند و در خارج ، همراه با اثرنـد (صدرالدين شيرازي، ١٩٨١، ج .