چکیده:
بحث پیرامون ضبط نادر «گرز» یا «گرز» در معنای غیررایج آن در دو بیت داستان کاموس کشانی از شاهنامه با مصراع تکراری «شب تیره و گرزهای گران»، که موضوع بحث این جستار است، نخستبار از سوی سجاد آیدنلو با تصحیح «کرز» به بحث و اقتراح گذاشته شده و بنا به اذعان نویسنده بحث پیشآمده در حد طرح مسئله و فرضیه است. آیدنلو پیرو تصحیح جیحونی «کرز» را به معنی «شکاف بزرگ در کوه» و از دید خودش به مفهوم گذشتن از ناهمواریهای زمین مطرح نموده و آن را واژهای از گویش قاین خراسان دانسته است. نگارنده پس از ردّ این نظر بهدنبال مسئله اصلی جستار ضمن ارائۀ شواهدی از متون گذشته و بنا به محور عمودی و همنشینی بافت سخن و تحلیل صحنههای اسطورهای، و بحثهای ریشهشناسی و نمادشناسی «گرز» را در ابیات مورد بحث بهمعنی «صاعقه و رعد و برق» در نظر دارد که در زبان سنسکریت vajra و در زبان اوستایی vazra و بنا به نظر مهری باقری صورت فرضی آن در پارسی باستان vadra* است که در فارسی میانه به گونۀ varz و vazr و در فارسی نو به گرز gorz تحوّل یافته است. بنا به شواهد نادری از متون کهن، گرز/گرذ به معنی رعد و برق است. تنها با در نظر گرفتن چنین معنایی برای واژۀ «گرز» است که میتوان صحنههای هولناک درخشیدن و غرّش رعد را در دل کوهستانهای مازندران تجسّم نمود. گرز یا رعد در اساطیر سلاح ایندرا و مهر و در باورهای کهن نمود اساطیری دارد و در فرهنگهای نمادشناسی رمز سرعت و شتاب و کوبندگی و قاطعیّت است.
خلاصه ماشینی:
ازاینرو، ناگزیر از طرح ابیات فوق در جایگاه اصلی خود و بافت سخن حکیم هستیم و موارد کاررفت واژۀ «گرز» را به ترتیب از شاهنامه نقل میکنیم: الف: در داستان کاموس کُشانی از زبان رستم که در دربار کیخسرو از شجاعتها و تحمّل رنجها و سختیها سخن میگوید: به ایران به کین من کمر بستهامبیابان و تاریکی و پیل و شیربزرگان توران و مازندرانهمان تشنگیها و راه درازچنین رنج و سختی بسی دیدهام, , به آرام یک روز ننشستهامچه جادو و چه اژدهای دلیرشب تیره و گرزهای گرانگُزیدن درِ رنج بر جای نازکه روزی ز شادی نپرسیدهام (فردوسی، 1386: 3/ 147-146) ب: دیگر بار در ادامۀ همان داستان که رستم به یاری سپاه ایران آمده است و پس از غلبه بر لشکر دشمن و گرفتن خاقان چین به ایرانیان چنین میگوید: به دل گفتم: آمد زمانم به سراز این بیش مردان و زین بیش سازرسیدم به دیوان مازندرانز مردی نپیچید هرگز دلمبدین رزم تاریک شد روز من, , که تا من ببستم به مردی کمرندیدم به جایی به سال درازشب تیره و گرزهای گراننگفتم که از آرزو بگسلمسیه شد دل گیتی افروز من (فردوسی، 1386 : 3/241-240) آیدنلو بیش از آنکه در جهت ارائه و تبیین یک فرض تلاش میكرد، باید مسئله و پرسش اصلی جستارش را بهخوبی تبیین مینمود و به جوانب دیگر بحث و پرسشهای دیگری که برای خواننده مطرح میشود، نیز میپرداخت.