چکیده:
چکیده:
رضا قلیخان هدایت، ملقّب به لله باشی، ادیب، شاعر و تذکرهنویس سده سیزدهم در ایران در دوران حکومت محمّدشاه و ناصرالدّین شاه قاجار بود. گذشته از کتابهای ریاض العارفین، مجمع الفصحا و اصول الفصول، سه مجلّد کتاب «روضه الصفای ناصری» او در تاریخ قاجار مشهور است. این کتاب در واقع «ملحقات روضه الصفا» خوانده میشود که در حقیقت به دنبال کتاب «روضهالصّفا»ی خواندمیر نگاشته شده است. رساله ایراد نوشته میرزا فتحعلی آخوندزاده در واقع گفتوگویی انتقادی است میان رضاقلیخان هدایت و آخوندزاده درباره متن تاریخی روضهالصّفای ناصری و بعضِ مسائل تاریخنگارانه آن. عمده انتقادات آخوندزاده به هدایت، متوجه رویکرد و روشِ تاریخنگاری اوست. در این گفتوگوی جدلی، به سبب شاعر بودن رضاقلیخان هدایت و استفاده از شعرهای خود در روضه الصفای ناصری، از نوع ادبی پوئزی (شعر) سخن به میان میآید. تنش جدلی شکل گرفته میان آخوندزاده و هدایت در رساله ایراد، از حیث دربرداشتن بعضِ گزارههای بنیادین، از مهمترین تنشهای جدلی در تاریخ نقد ادبی و نقد تاریخنگاری در ایران است. از طرف دیگر، رساله ایراد، ارتباط شگفتانگیزی با دیگر آثار آخوندزاده دارد که بنا به ضرورت به آنها پرداختهایم. مقاله حاضر ضمن تحلیل و جستجو در لحظه نادرِ رویارویی ژنریک شعر و تاریخ در ساحتِ نظری و عملیِ تاریخ نقد ادبی و تاریخنگاری فارسی، نشان خواهد داد امکانات درونیِ این جدل ژنریک، تا چه اندازه در شناخت بنیادهای نقد ادبی و نقد تاریخنگاری فارسی راهگشا و سودمند است.
واژگان کلیدی: رساله ایراد، جدل ژنریک، تاریخ، پوئزی(شعر)، نقد ادبی
Abstract
Reza Qolikhan Hedayat, entitled LAllah Bashi, was a thirteenth-century writer, poet, and histoian in Iran during the reigns of Mohammad Shah and Nasser al-Din Shah Qajar. "Rawdhat al-Safa-ye-Naseri" is one of the most important histories of Qajar period. This book is actually called "Appendices to Rawdhat al-Safa", which is actually written in the following of the book "Rawdha al-Safa" by Khvandmir. ‘Resale-ye- Irad” written by Mirza Fath Ali Akhundzade, Iranian intellectual of the Qajar period, essentially involves a fictional and critical dialogue between Rezaghili Khan Hedayat and Akhundzadeh about the historical text of "Rawdhat al-Safachr('39')ye-Naseri" and some of its historiographical issues. Akhundzadeh strongly criticizes Hedayat’s approach and method of historiography. In this controversial dialogue, due to the fact that Rezagholi Khan Hedayat is a poet, the misuse of his poems in Rodhat Al-Safa Naseri, ( insert the literary type of Poesie (poetry) in a historical text), is the main problem in this debate. The this controversial dialogue between Akhundzadeh and Hedayat in “Resaleye Irad” is one of the most important polemical tensions in the history of literary criticism and historiography criticism in Iran in terms of containing some fundamental critical propositions. The present article, will show the internal possibilities of this generic debate in recognizing the foundations of Persian literary criticism and historical historiography criticism.
Keywords:Resale-ye Irad, Generic debate, History, Poesie (Poetry), Literary Criticism
خلاصه ماشینی:
به گفتۀ زرين کوب : البته در نقد روضه الصفاي ناصري، وي درحقيقت شيوة تاريخ نگاري عصر را انتقاد ميکند و ضمن اعتراض بر عبارت پردازيها و سجع سازيهاي رضاقليخان هدايت نشان ميدهد که در آن کتاب نويسنده چگونه حقايق و وقايع را فداي اسجاع و الفاظ کرده است (زرين کوب ، ١٣٦٩: ٢/ ٦٣٧).
٢. پيشينۀ تحقيق کتاب ها و مقالاتي که در پيشينۀ تحقيق مقالۀ حاضر ميگنجد، دو دسته است : دستۀ اول منابعي است که زمينه و بافت ذهني، گفتماني و تاريخي شکل گيري آثار فتحعليآخوندزاده به ويژه مباحث تاريخي و ادبي او ازجمله رسالۀ ايراد را روايت ميکند؛ براي نمونه يکي از مهم ترين اين آثار، انديشه هاي ميرزا فتحعلي آخوندزاده ، نوشتۀ فريدون آدميت است که از منابع مهم در اين زمينه به شمار ميآيد.
آخوندزاده مردم ايران را به ناآگاهي از کيفيت دو نوع شعر و تاريخ متصف ميکند و مينويسد: تصنيفاتشان «مملو از اغراقات و مبالغات که اسم آن را تاريخ گذاشته اند و ابدا نميدانند که پوئزي چگونه بايد بود» (١٣٥٧: ٣٣ـ٣٤) او در وهلۀ اول ، فهم ايرانيان از پوئزي را مورد «ايراد» (نقد) قرار ميدهد: هرگونه منظومه هاي پرپوچ را پوئزي حساب ميکنند و چنان پندارند که پوئزي عبارت است از نظم کردن چند الفاظ بيمعنا در يک وزن معين و از قافيه دادن به آخر آن ها و از وصف نمودن محبوبان با صفات غيرواقع و ستودن بهار و خزان و با تشبيهات غيرطبيعي (همان : ٣٤).
در افقي تاريخي، از نظر آخوندزاده ، درهم تنيدگي ژنريک شعر و تاريخ (درج شعر در تاريخ )، مصداق همان «متصل و مخلوط »نويسياي است که در اصل هشتم از اصول نگارش خود، در اين باب به دارالإنشاي روزنامۀ تهران هشدار داده بود.