چکیده:
همدان در دورۀ اسلامی یکبار دیگر اهمیت خود را بازیافت و بخصوص در دورۀ حکومت سلجوقیان عراق عجم از مرکزیت سیاسی برخوردار شد و در این زمان به واسطۀ برخاستن علما و وزرایی بر اهمیت آن افزوده گشت. اما تازه این آغاز ماجرایی طولانی از تاریخ سیاسی این محل بود که با سقوط سلجوقیان آغاز شده و تا حمله تیمور و پس از آن ادامه یافت. حمله خوارزمشاهیان و بروز نا امنی و آشوب که در نتیجه پیدایش برخی گروههای محلی و رقابتهای درون گروهی برای حاکمیت این محل شکل گرفت، تنها بخش کوچکی از مصیبتهای وارده به همدان و نواحی آن بود که بر این مجموعه میبایست حملات مغولان را نیز افزود. از این رو تاریخ سیاسی پر پیچ و خم همدان در این ادوار تاریک، خود یکی از بخشهای مهم تاریخ ایران است که نیازمند بازخوانی مجدد است. در همین رابطه نگارنده تلاش کرده تا با بهره گیری از منابع کتابخانهای به بررسی و تحلیل این بخش از تاریخ همدان بپردازد. نتایج حاصل از پژوهش حاضر نشان میدهد که این مقطع تاریخی چیزی جز نزاع و درگیریهای گروهی حاکمان محلی برای دستیابی به تاج و تخت ثمری برای این محل نداشته و یک دورۀ طولانی از آشوب و نابسامانی را برای این محل به بار آورده است.
خلاصه ماشینی:
یک دوره حاکمیت مملوکان بر همدان درحالیکه همدان و نواحی آن در دست مملوکان و خوارزمیان دستبهدست میشد، در سال 616 قمری حملات مغولان به ایران آغاز شد و سلطان محمد خوارزمشاه برخلاف نظر پسر دیگرش جلالالدین منکبرنی (617-628 ﻫق) و موافق با نظر پسر دیگرش رکنالدین غورسانجی و وزیرش ساوهای به عراق عجم پس نشست و به قلعۀ فرزین 1 در نواحی اراک آمد.
بیش از این اخباری از وضعیت درگزین در دست نیست و حتی گفتهشده، خود همدان نیز تا ایام حکومت «ایسن قتلغ همدانی» (نیمۀ اول سدۀ هشتم) رونق چندانی نداشته و بهصورت مخروبهای باقی بوده (سمرقندی، 1383: 1/185؛ حافظ ابرو، 1317: 155) و در این دوره مجدداً احیاء شده و شهر جدیدی پدید آمده که در منابع از آن بهعنوان «همدان نو» یادشده است (اشپولر،1368: 136).
اباقا زمانی که در چین بود به آیین مسیح گروید، ولی در ایران به شریعت اسلام گرایش یافت، ازاینرو به «احمد» موسوم شد؛ اما این امر ازنظر مغولان گران آمد و به مخالفت با او پرداختند و سرانجام درنبردی که در حدود همدان به وقوع پیوست، بسیاری از امیران سلطان احمد کشته شدند و خود او نیز گریخت و به قتل رسید (683 ق) (مستوفی،1364: 595؛ فضل الله شیرازی،1383: 70-69).