چکیده:
شناخت موجودات، امری ممکن و محقق بوده، راههای زیادی برای آن وجود دارد. از دیدگاه قرآن، برخی از این راهها، مانند راه عقل، قلب، شهود و حس، درونی بوده، همگان توان استفاده از آنها را دارند و برخی دیگر، مانند راه وحی، بیرونی و مختص انبیای الهی است. با اینکه راههای عقل، قلب، شهود و وحی از مهمترین راههای شناخت بوده و برای سعادت انسان ضروری هستند، برخی از انسانها، با نگاه وارونه، آنها را رها کرده، به حسگرایی و حسبسندگی روی آوردهاند. این نگاه افراطی به حس، سبب شد تا آنان در خداشناسی، مسائلی مانند دیدن خداوند، فرزند داشتن و فقر او را مطرح کنند و در نبوت، انتظار دریافت اوراق وحی را داشته و سرانجام با انکار معاد، خود را در همین دنیا منحصر بدانند. این درحالی است که: اولا، شناخت حسی، متکی به معرفت عقلی بوده، بهتنهایی یقینآور نیست؛ ثانیا، بسیاری از امور، مانند علیّت، معلولیّت و معاد، از قلمرو دریافتهای حسی خارج هستند.
Knowledge of beings is feasible, and there are many ways to gain this knowledge. According to the Qur'an, some of these ways, such as intellect, heart’s intuitive guidance and sense are internal and everyone can use them. The other ways such as revelation are external and specific to the divine prophets. Although intellect, heart’s intuitive guidance and revelation are the most important ways of knowledge and are necessary for human happiness, some people have conversely abandoned them and turned to sensualism and sensationalism. This extreme view of the senses has caused them to raise theological issues, such as seeing God, His having children, and His poverty. In the area of prophethood, they have expectation for receiving the divine books, and finally, by denying the resurrection, they have restricted themselves to this world. This is while: first, sensory knowledge is based on rational knowledge and is not convincing by itself; second, many things, such as causality, effect, and resurrection, are beyond the realm of sensory perceptions
خلاصه ماشینی:
پژوهش پیشرو که با محوریت آیات قرآن کریم سامان یافته، بر آن است تا نشان دهد با اینکه قرآن کریم راههای مختلفی برای شناخت و آگاهی بیان کرده است، بسیاری از انسانها با نگاه مادی و افراطی، به حس بسنده کرده، آن را تنها راه شناخت شمردهاند و برایناساس: اولاً، دربرابر دعوت انبیا، ایمان خود را بر دیدنِ حسی خداوند مبتنی کردهاند؛ ثانیاً، وجود چند خدای محسوس را بهتر از یک خدای نامحسوس دانسته، با انکار توحید، به ثنویت و تثلیث روی آوردهاند؛ ثالثاً، برای خداوند، فرزند و یا فرزندانی قرار داده، با پرستش آنها، از توحید در عبادت دور شدهاند؛ رابعاً، خواستار دیدن وحی و یا نزول وحی بر خود گشته، با ایمان نیاوردن به پیامبران، معاد را نیز انکار کردهاند؛ درحالیکه راه حسی، هرچند برای شناخت امور محسوس لازم است، برای رساندن انسان به سعادت و کمال واقعی خود، کافی نیست.
از ديدگاه قرآن، اگر کسی با انجام واجبات و ترک محرمات به تهذیب نفس بپردازد و ارتباط خود را با خداوند تقویت کند، ظرفیتی درونی و نفسانی در او پديد ميآيد که از سوی خداوند، میتواند علومی را دریافت کند که هم فراتر از علومی است که از راه حواس بهدست میآيند و هم سعادت واقعی انسان به آنها وابسته است؛ برای نمونه، پیامبران با مجاهدتهای نفسانی و رعایت تقوای الهی به وحی دسترسی یافتهاند.
در اینکه حس یکی از راههای شناخت است، شک و تردیدی وجود ندارد، ولی این راه بهتنهایی برای شناخت همه اموری که انسان به آنها محتاج است، کافی نیست؛ زیرا: اولاً، معرفت حسی، از خود استقلالی نداشته، نيازمند معرفت عقلی است؛ چون هر معرفت حسی، دستکم نيازمند به اصل عقلی «استحاله اجتماع نقیضین» بوده و این اصل، تکیهگاه یقین به محسوسات است.