چکیده:
شیخ شهابالدین سهروردی، معروف به شیخ اشراق و میرمحمدباقر استرآبادی، مشهور به میرداماد، دو تن از فیلسوفان بزرگی هستند که در نظام فلسفی خود به اصالت ماهیت قائل شده و دیگر مسائل نظام فلسفی خود را براساس آن سامان دادهاند. در نگاه اول بهنظر میرسد این دو فیلسوف در اصل مسئله اصالت ماهیت و فروعاتی که بر آن بنا میشود همداستان هستند؛ اما با تدقیق در آثار این دو فیلسوف، تفاوتها و اختلافاتی بهدست میآید که هریک تاثیر خاصی بر نظام فلسفی آنها گذاشته و نتایج کاملا متفاوتی را بهدست داده است.
این مقاله با گردآوری کتابخانهای دادهها، درپی پاسخ به این مسئله است که چه تفاوتها و اختلافاتی میان شیخ اشراق و میرداماد درباره اصالت ماهیت وجود دارد. ازاینرو با استفاده از روش توصیفی- تحلیلی، دیدگاه این دو فیلسوف دریاره کیفیت اصالت ماهیت بیان میشود. یافتههای پژوهش نشان میدهد هرچند هر دو فیلسوف قائل به اصالت ماهیت هستند، در تقریر آن و فروعاتی که بر این مبنا استوار میشود اختلاف دارند.
Sheikh Shihabuddin Suhrawardi, known as Sheikh Ishraq, and Mir Muhammad Baqir Astarabadi, known as Mirdamad, are two great philosophers who believed in the principality of nature in their philosophical system and organized the other issues of their philosophical system based on it. At first glance, it seems that these two philosophers principally agree on the principality of nature and the sub-principles on which it is based, but by examining the works of these two philosophers some differences appear, differences which have had a special impact on their philosophical system and have led to completely different results. By collecting data through the library method, this article addresses the differences between Sheikh Ishraq and Mirdamad on the principality of nature. Therefore, using the descriptive-analytical method, the views of these two philosophers on the principality of nature are reviewed. The research findings show that although both philosophers believe in the principality of nature, they differ in their interpretation and the sub-principles that are based on it.
خلاصه ماشینی:
این مقاله با گردآوری کتابخانهای دادهها، درپی پاسخ به این مسئله است که چه تفاوتها و اختلافاتی میان شیخ اشراق و میرداماد درباره اصالت ماهیت وجود دارد.
با اینکه شیخ اشراق و میرداماد در اصل مسئله اصالت، جانب ماهیت را گرفته و آن را اصیل دانسته و وجود را اعتباری میدانند، اما در کیفیت تقریر اصالت برای ماهیت و فروعاتی که بر آن بار میشود با یکدیگر اختلافاتی دارند که بر نظام مسائل فلسفی آنها تأثیر فراوانی میگذارد.
افزونبراین، در بیشتر مواردی که شیخ اشراق به اصالت ماهیت اشاره میکند، دلیل روشنی نمیآورد و صرفاً با رد کلام مشائیان نسبت به مجعولیت وجود به سوی اثبات مقصود خود پیش میرود؛ اما کلام میرداماد دراینباره بسیار مفصل است تا حدی که یک فصل از کتاب الافق المبین به این مسئله اختصاص دارد.
میرداماد پیش از تعلق جعل از مرتبهای بهنام «مرتبه تقرر» سخن به میان میآورد که قوام ماهیت به آن است و وابستگی ماهیت به جاعل را در این مرتبه میداند (همان، ص38؛ همو، 1385، ص9 و 19)؛ اما شیخ اشراق تفکیکی میان تقرر و جعل قائل نشده و صرفاً از این سخن میگوید که ماهیت باید پیش از وجود یافتن، هویتی داشته باشد و مجعولیت ماهیت را همین هویتی میداند که مصحح اخذ وجود است و همین هویت است که به ماهیت اصالت میدهد و وجود را اعتباری میکند.
بررسی تفاوتهایی که در دیدگاه شیخ اشراق و میرداماد درباره مسئله اصالت ماهیت وجود دارد، بهخوبی این مدعا را ثابت میکند.