خلاصه ماشینی:
"در خانهء آینه پا به پای هم،با یک غزل بیدل محمد کاظم کاظمی (به تصویر صفحه مراجعه شود) خم قامت نبرد ابرام طبع سختکوش من گران شد زندگی،اما نمیافتد ز دوش من تسلی گشتهام چون موج گوهر،لیک زین غافل که خاک است اینکه مینوشد زبان بحر نوش من غم عمر تلف گردیده تا کی بایدم خوردن؟ ز هر امروز،شامی دارد استقبال دوش من چنین دیوانهء یاد بناگوش که میباشم؟ که گوش صبح محشر،پنبه دارد از خروش من گریبان بایدم چون گل درید از لب گشودنها زوضع غنچه حرف عافیت نشیند گوش من چه میکردم اگر بیپرده میکردم تماشایت؟ تو را در خانهء آینه دیدم،رفت هوش من نشاندن نیست آسان همچو موج گوهر از پایم محیط از سرگذشت،آسود تا یک قطره جوش من به رنگی بیزبانم در ادبگاه نگاه او گه گرد سرمه فریادی است از وضع خموش من قیامت بود اگر خود را چنین آلوده میدیدم مرا از چشم خود پوشید فضل عیبپوش من نمیدانم شکفتن تا کجا خرمن کنم بیدل سحر در جیب میآید تبسم گلفروش من این غزل به گمان من یکی از بهترین غزلهای بیدل است و به راستی یکی از مدرنترین آنها1.
این باور عام پیشینیان ماست که در شعر سعدی نیز تجلی کرده است(یکی قطره باران ز ابری چکید)و بیدل نیز اشاراتی به آن دارد: ای قطرهء گهر شده!نازم به همتت کز یک گره پل از سر دریا گذشتهای(ص 1198) به رنگی بیزبانم در ادبگاه نگاه او که گرد سرمه فریادی است از وضع خموش من اغراق در این بیت نیز بسیار شبیه است به اغراق بیت چهارم،با این تفاوت که آنجا خروش در میان بود و اینجا سکوت."