چکیده:
مولوی در مثنوی تداعیهای متعددی به کار میبرد و از موضوعی به موضوع دیگر میرود؛ همین امر باعث شده است یکی از مباحث پُرتکرار و مهم عرفانی مثنوی، یعنی «صحبت و همنشینی» و شرایط سالکان و فوایدی که مولانا برای همنشینشدن با اولیای الهی برمیشمارد، چندان بهطور دقیق بررسی نشود. در این پژوهش بهدنبال آن هستیم تا با جمع ابیات پراکندۀ موضوع صحبت و همنشینی در مثنوی و تحلیل آنها براساس خود مثنوی، آن هم با تکیه بر نشانههای درونمتنی و بافت موقعیتی، به بررسی این موضوع بپردازیم؛ اما بهسبب آنکه بررسی شش دفتر مثنوی، خارج از محدودیّت این مقاله است، این موضوع در این پژوهش فقط در دفترهای اول و دوم بررسی میشود. از رهرو این پژوهش پی بردیم که مولانا در موضوع مصاحبت و مجالست سالکان با اولیای الهی، با وجود «جرّ جرار کلام»، وحدت و انسجام فکری و معنایی خاصی را دنبال میکند و این امر از نظمِ مباحث و مطالب ذیل موضوع صحبت مشخص است؛ بیان انواع مصاحبت و فراق و ذکر شرایط متعددی مانند صبر و تسلیم، توجه به سخنان اولیا و عمل بدان، نداشتن کینه، تلاش پیوسته، اظهار نیاز و تواضع، دوری از پندار کمال و... برای مصاحبت و همنشینی سالکان با اولیای الهی و نیز آوردن فواید فراوان این مجالست ـ مانند مُبدلشدن حس، رهایی از تن و صورت، رهایی از آشفتگی راه سیروسلوک، رهایی از شیطان، شکستن هوا و آرزو، رهایی از دنیا و لذایذ دنیوی، رهایی از نفس اماره و مکرهای آن و... ـ برای سالکانِ همنشینشده با اولیای الهی، گویای این نظم و انسجام فکری و معنایی در مثنوی است؛ نیز این موضوعات بر این نکته تأکید میکند که مولانا مصاحبت سالکان با اولیای الهی را بهتر از فراق و تنها گامبرداشتن آنها در مسیر سیروسلوک میداند.
Molavi uses many associations in the Masnavi and goes from one subject to another. This has caused one of the most frequent and important mystical topics of the Masnavi, that is, "conversation and companionship" and the virtues of seekers and the benefits that Rumi enumerates for companionship with divine saints, to not be investigated very precisely. In this research, we are looking to investigate this issue by collecting scattered verses on the subject of conversing and companionship in the Masnavi and analyzing them based on the Masnavi itself, relying on intratextual signs and situational context. However, due to the fact that the review of six books of the Masnavi is beyond the scope of this article, only the first and second books are examined. Through this research, we found out that Rumi pursues a certain intellectual and meaningful unity and coherence in the matter of conversation and companionship of seekers with divine saints, despite the "chattering of words" and this is evident from the order of the discussions and the contents of the topic of conversation. Expressing the types of companionship and parting and mentioning several virtues such as patience and surrender, paying attention to the words of parents and acting on them, not holding grudges, continuous effort, expressing need and humility, avoiding the idea of perfection, etc. for conversation and companionship of the seekers with the divines and also bringing many benefits of these companionships -such as transformation of the senses, freedom from appearance, freedom from the confusion of the way of progressing, freedom from the devil, breaking the lust and leaning, freedom from the world and worldly pleasures, freedom from the selfishness and machinations. It is indicative of this order and coherence of thought and meaning could be found in the Masnavi.
خلاصه ماشینی:
به دليل وجود همين ثمرات است که مولانا به غايبـان يـا سالکان دور از مصاحبت با پير سفارش مي کند که سلوک فردي بر مبناي ظن و گمان خـود را رها کنند؛ زيرا فايده اي به جز دست يابي به امور ظاهري ندارد و از آنان ميخواهد اگر بـه دنبـالِ دريافت امور غيبي هستند، به پير و باب رحمت الهي روي آورند: سال ها گر ظـن دوَد بـا پـاي خـويش نگــذرد ز اشــکاف بينــي هــاي خــوي 2 غيــر بينــي، هــيچ مــي بينــي ؟ بگــو چــون ببينــي گــر کنــي بينــي بگــو (همان : ٣٧٧١-٣٧٧٢) صاحب مثنوي افراد را در مصاحبت و همراهي با اوليا به چند گروه تقسـيم مـي کنـد؛ در ابياتي مانند ابيات زير ميتوان ديد که آن دسته از سالکان حاضري که اعتدال در برابـر اوليا را رعايت نميکنند، به تنبيهِ فراقَُ بيِْني وَ بيِْنک دچار ميشوند و بايد از مصـاحبت بـا يار دوري کنند؛ اما اگر آن ها فراق را نپذيرند و برخلاف ميلِ ولي خـدا همچنـان در نـزد آن ها حاضر باشند، چندان تفاوتي نخواهد داشت ؛ زيرا آنان دچار فراقِ معنايي شده اند: موســـيا بســـيار گـــويي، دور شـــو ورنه با مـن گنـگ بـاش و کـور شـو ور نرفتـــي، وز ســـتيزه شســـته اي تــو بــه معنــي رفتــه اي بگسســته اي (همان ، د ٢: ٣٥١٧-٣٥١٨) با اين توضيحات مي توان دريافت که مولانا، هم «مصاحبت » و هم «فـراق » از اوليـا را به دو نوع «ظاهري» و «معنايي» تقسيم مي کند و معتقد است مصاحبت و هـم نشـيني تنهـا به معناي حضور جسماني در نزد اوليا نيست ؛ بلکه مصاحبت معنايي مهم تر از مصـاحبتِ صوري و ظاهري است .